قابل تأمل
درسته که خواهر مهربون تمام عیاری هستی ولی گاهی حرفایی که یهویی میگی آدم رو به تأمل وامیداره که حسابی زیر ذره بین مقایسه گر تو هستیم و باید خیلی حواسمون رو جمع کنیم عزیزدلم:
- یه روز اوایلی که اهورا دنیا اومده بود داشتم باهاش حرف می زدم و بازی بازی می کردم که ورداشتی گفتی: چطور مامان حالا حوصله داری با اهورا بازی کنی اما حوصله نداری با من باربی بازی کنی.
- یا یه بار که باهات تند حرف زدم (و شرمنده م که این روزا این اتفاق زیاد میفته) دراومدی که چرا با اهورا محترمانه صحبت میکنین ولی منو دعوا میکنین!
- و دیروز که باز بهت سر انجام دادن یه کاری گیر دادم و از دستم کلافه شدی گفتی یا باید اون کار رو بکنم (یادم نیست چی بود) یا اهورا رو میزنم!
بعضی وقتا واقعاً بعنوان یه مادر شرمنده میشم که چطور رفتار وحشتناکی باید از من سر زده باشه که چنین پیامد وحشتناک تری از سوی تو داشته باشه. الان که مهدکودکی ولی خداییش دارم با خودم کلنجار میرم که رفتارم رو اصلاح کنم. قول بده که تو هم همکاری میکنی عزیزکم.
عشق من مباد که سرشت پاکت رو با سهل انگاریام خدشه دار کنم.