نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

یه فصل تازه

1393/5/11 13:56
نویسنده : مامان فريبا
9,054 بازدید
اشتراک گذاری

برای تو که حداقل هفته ای دو سه بار سنت رو ازم میپرسی تا ببینی چقدر بزرگتر شدی می نویسم عزیزم. امروز چهار سال و هشت ماهه ای نیروانا!

حال و هوای این روزای ما حال و هوای لاک پشت و حلزونه. با این تفاوت که خونه مون رو بدوش می کشیم تا یه سمت دیگه پیاده ش کنیم. این دومین اسباب کشی ای هست که تجربه میکنی و می کنیم دخترم و برای اهورای کوچولو که هنوز پا به این دنیا نذاشته، اولینه. من دَرسای شیرینی از این همه سختی گرفته م که دلم میخواد تو و داداشی هم بهشون برسین. میدونی لذت اسباب کشی اینه که یه دور، همه ی ریز و درشت زندگیت رو مرور میکنی و دستت میاد به چیا الکی تعلق داری در حالیکه به هیچ کارِت نمیان، چیا رو داشتی و اصلاً نمیدونستی، چیا رو میتونی نداشته باشی و همچنان آسوده و راحت زندگی کنی و چیا رو میتونی با یه نوع کاربردی ترش جایگزین کنی. از طرف دیگه این تنوع اساسی که توی محل زندگیت بوجود میاد کلی توی تغییر و تحول حال و هوای روانت اثر داره. همه جا رو با ذوق برق میندازی و چیدمان میکنی به این امید که فصل جدید زندگیت توی خونه ی جدید هم به شادی و آرامش و عشق رقم بخوره. اسباب کشی یه تمرین بزرگِ دل کندن و دل بستن توأمه از نگاه من. چیزی که تا بحال خیلی ازش می ترسیدم ولی مث همه ی سختیای زندگی از وقتی داخل ماجراش افتاده م میبینم اونقدرام هولناک نبوده. هرچند گاهی سختیا و خستگیاش باعث شده باهات تندخویی کنم و از کنترل خارج بشم. این قسمتای نازیباش رو لطفاً از ذهنت پاک کن و اجازه بده وجدان درد من با بخشش تو آروم بگیره عزیزم.

از حال و هوای تو بگم که این روزا هر وقت شاد و پر انرژی هستی، با عشق من و داداشی رو بغل میکنی، ناز و نوازش میکنی، میبوسی و دلم رو لبریز شادی میکنی و امان از وقتی که خسته و عصبانی و کلافه ای، اونوقت نه من رو دوست داری نه داداشی رو. خیلی دوست داری واسه اهورا کادو بخری و محبتش رو جبران کنی ولی ما هنوز نرسیدیم ببریمت واسه این امر مهم. دیشب که با خاله شهلا رفته بودی پارک یه کفشدوزک زنده پیدا کرده بودی و به عنوان کادو واسه داداش در نظر گرفته بودیش. قربون دنیای قشنگ کودکیت.

از نقاشیات بگم که خیلی متحول شده ن. سوژه های نقاشیت به خونه و باغ و جنگل و منظره های طبیعی تغییر کرده در حالیکه یه دخترک زیبا و خورشید و آسمون همیشه توشون هویداست. آسمون زندگیت همیشه خورشیدی باد دخترک زیبام! 

پنجاه و شش ماهگیت درخشان!

پسندها (6)

نظرات (16)

الهه
11 مرداد 93 16:58
خونه جدید مبارک عزیزم... ایشالا با قدمهای پر خیر و برکت اهورا کوچولو همیشه شاد و پر انرژی باشه خونتون....
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم بانوی اول همیشه همراهم
مامان پریسا
12 مرداد 93 8:24
سلام خانمی روزتون روشن و زیبا با خوندن پست زیبا و قلم روانتون یاد 2 ماه گذشته ی خودم و این تجربه افتادم...... من هم در اخر به این نتیجه رسیدم که این خانه به دوش شدن گاهی واقعا لازمه... حداقل واسه بررسی اطرافمون هم که شده لازمه.... اخرین بار که تونستم بهتون سر بزنم ، نی نی هنوز خودشو نشون نداده بود... واسه ی نیروانای عزیز خیلی خوشحال شدم که داره واسه ورود یه داداش کوچولو اماده میشه.
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزیزم، خداقوت و مبارکتون باشه خونه ی جدید. ممنونم از همدلیت و خوشحالم که مث هم نتیجه گیری کردیم. مرسی مهربون که همراهمی. پریسای نازنینم رو ببوس. برات هزاران آرزوی قشنگ رو برآورده شده آرزو میکنم.
جیران بخشنده
12 مرداد 93 17:16
واااای فریبا جونم تازه فهمیدم نی نی جان آقا پسرن مباااااارک باشه اومدن اهورا جون امیدوارم همیشه در کنار هم شاد باشید
مامان فريبا
پاسخ
فدااات جیران عزیزم. مرسی گلم
محبوبه مامان الینا
13 مرداد 93 9:10
سلام فریبا جان.منزل جدید مبارک کاش عکس نقاشی های جدید نیروانا جون رو هم میزاشتین عزیزم رمزو خصوصی فرستادم
مامان فريبا
پاسخ
فدای محبتت محبوبه جونم. حتماً و دراولین فرصت این کار رو میکنم عزیزم. شک ندارم که با نقاشی های الینام توی یه حال و هوا باشن مرسی بابت رمز عزیزم. الان میدوم میام
مامانی
13 مرداد 93 22:57
عزززززززززیزززززززززززم خدا بهتون قوت بده ان شاالله که این تجربه ی جدید رو هم پشت سر میذارید و به لطف خدا توی خونه ی خودتون به زودی ساکن میشید اهورا ی بی همتا هم حتما خوش قدم بوده و هست براتون خیلی قشنگه که آدم همیشه توی هر شرایطی به لذت ها و قشنگی ها و خوب یهاش نگاه کنه در عین سختی هاش من این رو از تو یاد گرفتم مهربونم آرزوی سلامتی و موفقیت و شادی براتون دارم خوش باشید می بوسمت مراقب خودت خیلی باش
مامان فريبا
پاسخ
فدای محبتت زهره جونم. خدا ایشالا به همه توان و تحمل پشت سر گذاشتن مرحله های سخت و دیدن زیباییهای هر چیزی رو بده، من که خیلی کوچیک تر از اینام عزیزم. منم روی ماه تو و نیایشم رو میبوسم. ایشالا فرصتی بشه یه سر بیاییم مشهد ببینیمتون. دلم برای مشهد و مشهدیا خیلی تنگ شده
حكيمه مامان آراد
15 مرداد 93 8:03
سلام به فريباي پر از احساس و پر از ذوق. و سلام به نيرواناي دوست داشتني وملوس. خيلي زيبا احساساتت رو به قلم كشيدي و خيلي زيبا منتقل كردي. خونه جديدتون مبارك باشه و پر از شادي. همچنيني قدم پسرك دلبندتون هم مبارك باشه مخصوصا براي نيرواناجوون.
مامان فريبا
پاسخ
سلام به دوست قدیمی دوباره یافته م حکیمه جان! و پسر گلش آرادم. قربون محبتت عزیزم، ممنون که افتخار دادی و من و ما رو خوندی. مرسی از انرژیای مثبت و تبریکاتت عزیزم. چقدر خوب که تو هم برای پسرت مینویسی هم احساس! به دو میام میخونمتون.
شهرزاد مامان آریابد
15 مرداد 93 16:05
خونه ی نو و پنجاه و ششمین ماهگرد ه گل دخترت هر در مبارک فریبا جان برای خانواده ی سبزت روزهای شادی رو در خونه ی جدید آرزو مندم
مامان فريبا
پاسخ
مرسی شهرزاد عزیزم. خیلی محبت داری. میبوسمت و آریابد عزیز رو
مامان بردیا
16 مرداد 93 8:27
مبارک باشه فریبا جان هر چند خستگی داره اما تنوع خوبیه تغییر محیط زندگی امیدوارم روزهای شاد و امن و آرومی زیر سقفش داشته باشید.مواظب خودت و قند و عسلمون باش.میبوسمت ببوس پنجاه و شش ماهه ی بینظیرم رو
مامان فريبا
پاسخ
قربونت مهدختم. آره دیگه کم کم داره جمع و جور میشه و شکل خونه به خودش میگیره. تا حالا بازار شام بود چشمت روز بد نبینه. پسرم خیلی صبوره و همراهیم میکنه. میخواد از حالا مرد باشه و توی سختیا استوار پنجاه و شش ماهه ی من روی ماه خاله مهدختش رو میبوسه و بردیای گلم رو. آخر هفته ای یادتون کردیم حسابی. جریان اون چتر خریدن بردیا رو و بی بارون بالای سر توی خیابون گرفتنش رو. آخه نیروانام توی اسباب کشی دوباره به چتر دلبندش رسیده بود و ماجراها داشتیم باهاش. گاهی میون اون هم بلبشو و ریخت و پاش هوس رقصیدن باهاش میکرد، گاهی ساعتی رو زیرش میخوابید روبروی تی وی، هی هم میخواست با خودش اینور اونور ببره. از صدقه سری پرکاریای من و یه اتفاق کوچولو در وضعیت بارداریم و کم محلی خانوم دکتر کرمانی تو پذیرش من برای ویزیت یه یزد و ویزیت دکتر حجت مهربون نصیبمون شد. من گفتم چتر نیروانا رو با خودمون ببرم از بین چیزایی که دوست داشت. از ماشین که سمت هتل پیاده شدیم توی آفتاب تند اونجا بابا گفت کاش چترش رو بالای سرش میگرفت. دیگه از ماشین دور شده بودیم و قرار شد بعد که خواستیم بریم بیرون استفاده کنه. بعدشم شب شده بود ولی پرنسس خانوم روی حرفش بود و چترش رو روی سرش گرفت. بهش از قبل آمادگی دارم ممکنه مردما بهت حرفی بزنن یا بخندن. و اتفاقا یه آقای مسنی از کنارمون رد شد و گفت چتر برای بارونه یا آفتاب!؟ و تو بهت برخورد گرفتیش پایین و جمعش کرد و هر چی گفتم اشکال نداره تو برات مهم نباشه به خرجش نرفت. داشت اوقات خودش و خودمون رو خراب میکرد که ماجرای بردیا و چترش رو براش تعریف کردم و دلش آروم شد و خندید. به دادم رسیدی خواهر!! ببوس بردیام رو
azin
17 مرداد 93 0:38
سلام فریبا جون . اسم من آذین خاله جونم واسم وب لاگ ساخته خودمم 1 ماه دیگه بدنیا میااااییییییم با من دوس میشی ؟
مامان فريبا
پاسخ
عزیزم لوبیای سحرآمیز کوچولو! آذین نازنین! ایشالا به سلامتی دنیا بیایی. حتماً پیشت میام عزیزم
مامان مهدیه
18 مرداد 93 11:20
عزيزم مبارك خونه ي جديد . انشالله كه پر از خير و بركت و شادي باشه براتون . اميدوارم كه هميشه سرمست باشيد و از همه ي تغييرات زندگيتون لذت ببريد . قربون نيروانام برم كه داداشيشو اينقدر دوست داره . ببوس 56 ماهگي نازنين رو . مانا باشيد ...
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم مهدیه جونم، قربون محبتت. ایشالا همیشه برای شما هم خیر و برکت و شادی بباره و از همه ی لحظه ها و موقعیت های زندگیتون سرمست باشین. دااشیش خیلی خوشبخته که نیروانا هی بوس و بغلش میکنه از روی شکمم مهدیه! دست بوس خاله ی مهربونشم هست. فدای محبتت. تو هم گل پسری رو ببوس
مامان בرسا
19 مرداد 93 1:53
مبارکه چقده خبر ..... پنجاه و ششمین ماهگرد دختری .... تعویض خونه و اسباب کشی .... و اومدن عضو جدید مبارک باشه انشاالله این روزای حلزونی هم سپری میشه و روزای پیش رو با شادی در کنار هم ( چهار نفره ) سپری میکنید عزیزم .......
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزیزم. خوش اومدی، میبینی کلی خبر داریم ما. دلمون برات تنگ شده بود خاله جونم. ایشالا همیشه برای شما شادی و تندرستی بباره عزیزم. ممنون که پیشمون اومدی
azin
19 مرداد 93 9:03
مرسى که منو بعنواندوستت قبول کردى عزيزم . خاله جونيا هميشه عاشق خواهر زادهاشونن
مامان فريبا
پاسخ
قربونت عزیزم، همیشه شادو عاشق باشی
مامان بردیا
19 مرداد 93 13:24
فداش شم که چه عاشقانه هایی داشته با چتر محبوبش... کاش بتونیم یادشون بدیم که از حرف و قضاوت مردم هراسی نداشته باشن و در شهر و کشور آفتابیمون استفاده از چتر تو روزهای آفتابی جا بیفته... در روزهایی مریضی بردیا پست اولین سرم پرنسس خانم هم خیلی به کار ما اومد و چه جورائی بردیا رو قانع کرد که تنها نیست تو این تجربه... ببوس روی ماهشو لطفا فریبا جان هر چند یه مرد کوچولوی صبور و مقاوم با شما همراهه این روزا اما خیلی خیلی مراقب باش. در پناه امن خدا باشی عزیزم
مامان فريبا
پاسخ
کاش واقعاً بعضی چیزا توی ذهن مردم جا بیفته و بچه هامونم جسارت و جرأت تغییر رویه هارو پیدا کنن. خیلی خوشحالم که این تجربه های به ظاهر کوچیک ما یه جایی به درد هم میخوره و کلی راهگشا میشه. فدای محبت و توجه همیشگیت مهدخت نازنینم. مرد کوچولوی شیرازیم رو ببوس
azin
19 مرداد 93 13:53
دوست نازم من لینکت کردم تو هم لینکم کن میشه بگی چجوری عکس های خودتو میزاری تو صفحه ؟؟؟
مامان فريبا
پاسخ
ببخش دیر شد عزیزم. حتماً و با کمال افتخار. وقتی داری مطلب ارسال میکنی از نوار ابزار بالای متن اون گزینه که شکل منظره داره انتخاب کن تا مای کامپیوترت رو برای انتخاب و آپلود عکس باز کنه. فقط یادت باشه حداکثر حجم هر عکس 200مگابایته. موفق باشی
ژاله
26 مرداد 93 18:33
سلام فریبا جون خسته نباشی عزیزم انشااله که خونه جدید پر از برکت و شادی براتون باشه. نیروانای گلم چطوره؟از طرف من ببوسش اهورای عزیز کی بدنیا میاد؟ انشااله همیشه جمعتون جمع، تنتون سلامت و لبتون خندون باشه
مامان فريبا
پاسخ
سلام ژاله جونم. خوبي مهربون! برات نوشتم كه چه ذوقي كردم پیاتو دیدم عزیزم
zohre
31 مرداد 93 14:48
Salam ghalame kheili zibaii darin tabrik migam manam ye 2khtare naz daram doos daram bache badim pesar bashe vasam 2a mikoni?
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزيزم،‌لطف داري. ممنونم. خدا دختر نازتون رو محكم توي دستاي خودش نگه داره. الهي هر فرزندي كه بهت عطا ميشه، پسر يا دختر، بهترين باشه دوستم. شمام براي ما دعا كنين.