نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

بس سرخوش و مستیم از این دور که گشتیم

1393/3/31 7:20
نویسنده : مامان فريبا
12,518 بازدید
اشتراک گذاری

دو هفته ای که به دلیل آبله قربونت نرفتی مهد، دو هفته ی پایانی این سال بود. درست سال پیش اول تیرماه به مهرآیین پیوستیم و تا امروز یک دور کامل رو با آیین مهرش سیر کردیم. شنبه ی پیش بود که خاله فریبای مهد زنگ زد بهم که بریم وسایل و پرونده ی امسالت رو بگیریم. فرداش که کیسه ی وسایل و فایل خوشگل جزوه هات رو دیدم دلم تکون خورد. حدود 365 روز در حال و هوای مهر بودیم، چه خوش و چه زودگذر!

به غیر از 5 تا پروژه ای (من، دست من، لباس من، درخت، آب نبات) که گزارش ریز به ریزشون رو در طول سال پس از اتمام هر یک دریافت کرده بودیم و از تک تک صفحات گزارشا عکس دارم،

به غیر از برگه های گزارش دو هفته یکباری که به جزئیات، مهارتهایی که در هر زمینه ی ماهیچه های درشت، هنر و ماهیچه های ریز، ریاضی، علوم و زبان آموزی کسب کرده بودین که نتیجه ی ارزیابی های مربیانت به اضافه ی درخواست تکمیل فرم ارزیابی ماها رو از این مهارتها در بر داشت و اطلاعات ریز و و درشت دیگه ای که قشنگ در جریان امور مهد و آموزشت قرارمون می داد،

به غیر از وایت برد کوچولوی مخصوص کلاستون که هر روز با گزارش مربیانت از فعالیتهای خاص اون روز پر شده بود و وقتی دنبالت میومدیم تا وقتی شال و کلاه کنی و بیایی، حسابی با خبرمون می کرد چیکارا کردین (هر چند بابایی بیشتر از این سعادت برخوردار بود تا من)،

توی این پرونده ای که بهمون دادن سه تا جزوه و یه کلاسه کارای هنری تو به چشم میخوره:

جزوه های آموزشی علوم، زبان آموزی و ریاضی

جزوه ی زیبای ذهن زیبای من

و مجموعه آثار هنری تو نازنینم!

ریز به ریز ورق زدمشون و خوندم و دیدم و هنوز بارها و بارها باید عمیق بشم و کارنامه ی قشنگ امسالت رو قاب دلم کنم.

نیروانای من!

از لحظه ای که این تصمیم بزرگ رو گرفتیم تا برای آسایش و پرورش بیشتر تو، به ظاهر خیلی از آسایش ها رو از خودمون سلب کنیم و کوچ کنیم به شهر کرمان! درست یک سال میگذره. این یه سال زندگیمون خیلی فراز و نشیب داشت. اون اسباب کشی های چند مرحله ایِ توان فرسا، مکافات تحویل خونه ی سازمانی، دغدغه های زندگی توی محیط جدید و خونه ی اجاره ای که تو همه ش یادآوری میکردی خیلی کوچیکه و خونه ی سرچشمه بهتر بود! فشار اقتصادی ای که توی ماههای اول خیلی خیلی روی دوشمون حسش می کردیم، رفت و آمدای هر روزه ی من توی مسیر 150 کیلومتری بین محل زندگی و کار، .... همه و همه و همه با انگیزه ی محکمی که داشتیم برای ادامه ی راه، کوچکترین حس پشیمونی و ندامتی برامون نداشت. تو نازنینم اینقدر راحت و بی دغدغه به آغوش مهرآیین رفتی که هزاران بار به توان و روحیه ی ما می افزود و امیدوارمون می کرد که اینهمه سختی به این نتیجه ی قشنگ البته که می ارزه. خودت هم سختیای زیادی رو تحمل کردی و خوشحالم که دختری دارم که از بین شخصیتهایی که خانوم جلیلی (مدیر کارامدتون) توی جلسه ی اولیاء و مربیان نام می برد دارای شخصیت سازگار و انعطاف پذیره و این خیلی بهمون کمک میکنه تا در نقطه های حساسِ تغییر و تحول مسیر زندگی بتونیم به همراهیای تو دل ببندیم. تو مایه ی مباهات منی زیباروی زیباروح! و هر لحظه با عشق بیشترم به تو و تلاش بیشترم برای تعالی تو، پروردگارم رو می ستایم.

از فردا سال جدید رو توی کلاس و با مربیای جدید آغاز میکنی. پنجشنبه رفتیم تا گزارش آخرین پروژه رو توی مهد ببینیم و خداحافظی و سلامی با مربیان پارسال و امسالت داشته باشی. کلاس جدید و خاله ی جدیدت رو دیدیم و بسی آرزو کردیم که سال زیبای دیگری رو در کنار هم و در سرزمین مهرِ مهرآیین رقم بزنین. آمین

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1- عکسا رو بالاخره گذاشتم ادامه ی مطلب

2- وقتی فونت رو فقط یه درجه درشت تر میکنم خیلی زشت میشه به نظرم. دوستای گلم اگه خوندن مطلب با این اندازه ی فونت خیلی اذیتتون میکنه حتماً بگین بزرگترش کنم، مهم چشمای نازنین شماست.

آخرین حضورت توی کلاس 3 تا 4 ساله های خاله هما و خاله فریبا

پسندها (9)

نظرات (11)

مامان مهدیه
31 خرداد 93 11:01
خوشحالم كه يكسال رو با موفقيت پشت سر گذاشتين گرچه ممكن بوده سختي هايي براتون در پي داشته بوده باشه . حتما ً كه آسايش نيروانا به تحمل بعضي چيزها مي ارزه . فريبا جون اميدوارم كه آسايش و آرامش مهمون هميشگي تون باشه و هميشه در سايه ي امن خدا بهترين تصميمها رو بگيريد . دوستتون دارم و خوشحالم از اين رشد فكري يكساله ي نيروانايي
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم از همدلیت عزیزم. قطعاً همینطوره و منم میدونم شمام واسه آسایش و تعالی مهبدم از هیچ تلاش و حرکتی دریغ نمیکنین. دعاهای قشنگت همیشه منو به تحسین وامیداره و امیدوارم اول برای خودت و عزیزانت برآورده بشه. میبوسمت عزیزدلم
الهه
31 خرداد 93 15:27
مبارکا باشه مامان فریبا... خیلی حس خوبیه وقتی تک تک کارای جگرگوشه ات رو نگاه میکنی و کیفشون ر ومیکنی.... دقیقا منم حال تورو داشتم وقتی با کوله باری از کارهای یسنا روبرو شدم.. همیشه موفق باشی نیروانای عزیز من که مامان فریبا به خاطر راحتی تو روزانه کلی راه رو طی میکنه ... به افتخار این مامان و بابای صبور و با گذشت.. هیب هیب هوراااااا
مامان فريبا
پاسخ
خیلی خیلی حس خوبیه الهه جون و من مطمئنم همه مون حداقل امسال تجربه ش کردیم. به افتخار الهه ی نازِ نابم یه بغل جانانه با افتخار خونواده ی نازنینش یه کف مرتب
لی لی مامی آرشیدا
31 خرداد 93 16:33
سلام وآفرین برنیروانای عزییزم هرروزت بهترازدیروزوروزهای زندگیت درخشان وپرزموفقیت باشه گلم،شیرینمدرضمن خوشحالم که زودخوب شدی
مامان فريبا
پاسخ
سلام و ممنون لی لی عزیزم. الهی لحظه لحظه های پنبه ماهی گلم هم پر از نور و موفقیت باشه. مرسی از این همه لطفت خاله جووووووون
مامان ساينا و سبا
1 تیر 93 7:51
سلام خانمم...خوبي؟ اميدوارم که شاهد موفقيت هاي هرروز نيرواناجون باشيم...
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزیزم. آره فدت شم. خوبیم. شماها خوبین؟ الهی الهی، گام به گام موفقیتهای ساینا و سبای عزیزم
مامانی
1 تیر 93 10:48
خوشحالم که خوشحالین ... همیشه خدا بهترین ها رو برای آدم میخواد ... ان شاالله که همه لحظه های زندگی براتون پر از موفقیت و شادی باشه هر جای این مرز و بوم که هستید ! نیروانا جونم چه بزرگ شده هزار ماشالله الهی که تنش همیشه سالم باشه
مامان فريبا
پاسخ
عزيزم،‌ببخش اينهمه دير! براي تو و خونواده ي عزيزت هميشه بهترينها رو ميخوام. هزاران بوسه به روي ماه تو و گل دختري ميفرستم
سولماز
1 تیر 93 23:58
سلام خدارا شکر که سالی دیگر پایان یافت وسختیهاش به اندازه خودتون بود نه بزرگتر خدارا شکر که سالی دیگه از راه خواهدرسید ودخترک زیبای قصه ما خانم وخانومتر خواهد شد وامید دارم این سال امینی باشه برای تمام ارزوهاتون
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزيزم،‌ مرسي از همراهي و همدليت. منم آرزو دارم با سه تا فرشته ي نازنين آسمونيت به آرزوهاي قشنگت برسي سولمازم
زینب صبوری
2 تیر 93 6:41
عزیزمی نیروانا جون...خدا رو شکر که حالت خوبه و روبراهی
مامان فريبا
پاسخ
فدات خاله جونم، خوبي روزگار همينه كه سختياش هم ميگذره و ما هميشه اميد به شاديها داريم،‌براي همه ي بشريت و نازنينايي كه شما باشين
مامان آرشين
3 تیر 93 19:09
چشمهايم را مي گشايم... فرزندم را ميبينم كه چه كودكانه بزرگ ميشود!! و اي كاش كه اين كودكانه ها بماند در وجودش تا ابد...
مامان فريبا
پاسخ
فرناز عزيزمممممم، دوسِت دارم. ميبوسمت. ببخش خيلي وقته پيشتون نيومده م
زری مامان
6 تیر 93 23:48
لذت داره خوندن موفقیهای مادر و دختر نازنین ایشالا که همیش نیروانای بی نظیرت باعث افتخارتون بشه فریبا جان
مامان فريبا
پاسخ
فدات عزيزم، بزرگواري. الهي هميشه همه مون به داشتن هم بباليم و بنازيم. محبت داري زري جونم
♥مرجان مامان آران و باران♥
7 تیر 93 19:16
ایشالا که همیشه خوش و خوشحال باشید نیروانا جونم همیشه موفقققققققققققققق
مامان فريبا
پاسخ
ممنونم مرجان عزیزم. الهی تو هم در کنار عزیزانت همیشه شاد باشی و در تعالی
ناشناس
14 فروردین 00 11:54
سلام خاله من دوست نیروانا جون هستم میشه شماره تون بدین خواهشا خوشحال میشم امیدوارم نیروانا خوب باشه😘😍😍😍😍😘😘😘
مامان فريبا
پاسخ
سلام عزیزدلم، ببخش من اینهمه دیر به اینجا سرزده م و پیامت رو امروز دیدم. امیدوارم خوب باشی همیشه. من آدرس پیج اینستام رو برات مینویسم اونجا بهم پیام بده بتونم شماره بدم. اینجا عمونی ه یه کم و درست نیست. فدات
@faribahnk