اولين چهار كلمه اي ها
هر چي كلمه ميگفيم عينشو يا دست كم نود درصد عينش رو تكرار ميكردي طوطيك! كم كم خودت جمله هاي دو سه كلمه اي ميگفتي از قبيل " اونجا بيشي"(اونجا بيشينم)"، بابا اَسنون بيذار"(بابا آهنگ سوسن خانوم بذار)، "مامان تُدايي خوب؟"، و ...
اولين جمله ي چهار كلمه ايت به نظرم "ني ني مواظب خودت باش" بود كه قشنگ و كامل اونم در جاي خودش بكار ميبرديش.
اما اين چهار كلمه اي دوم بدجوري جذاب بود و تو دل همه نشست. ميخوام برات ثبتش كنم يا اگه شد قابش كنم به يادگار. اما چيه اون اول جريانش رو بنويسم:
توي ماشين مشغول شيرخوردن بودي و منم مشغول صحبت با بابايي. از اونجايي كه بعضي وقتا (موقع دندون در آوردن) اوضاع گوارشت بهم ميريزه و بعكس همه ي بچه هاي ديگه كه گلاب بروتون روان ميشن تو منقبض ميشي، داشتم برا بابايي توضيح ميدادم و ميگفتم " از صبح پي (همون گلاب به روتون پي پي) نزده" كه تو ناقلا شيرخوردن رو رها كردي يه مكث كردي و عيناً گفتي : "از صُب پي نزده". من و بابايي غش رفتيم. مشهد كه رسيديم اين داستان رو نقل كرديم برا مامان جان اينا و تو اونجا هم طوطي وار اين جمله رو تكرار كردي و هي همه خنديديم. بامزگي اصليش اونجا بود كه هي هندونه رو ازت قايم ميكرديم نخوري؛ تو هي تقلا ميكردي بدنبالش و باز ميگفتي " از صب پي نزده". يعني ميدونستي هندونه برات خوبه؟!!!!!!