واژه پرداز نیروانایی
الان از حموم میاییم. داشتم برات آواز میخوندم :
این حقم نیست
اینهمه تنهایی
وقتی تو اینجایی
وقتی میبینی بریدَََم
...
دیدم توجهت جلب شد ولی چیزی نگفتی. بعدشم یه چن تا آواز و آهنگ دیگه خوندم آب بازی تموم. موقع پوشیدن حوله رسید. داشتم حوله ت رو ورمیداشتم که کف دستت رو بحالت عمودی گذاشتی روی فرق سرت و همینجور کشیدی روی صورتت و ادامه دادی پایین و پرسیدی "مامان اینجوری برید؟" گیج و مبهوت پرسیدم "چی؟؟؟" و تکرار کردی "آقاهه اینجوری خودشو برید؟" و من انگار تازه علامت سؤال ذهنم رنگ باخته باشه از خنده منفجر شدم و گفتم "نه قربونت برم، اون دل بریدنه یعنی جدا شدن، تنها موندن" و تو طبق معمول چشات برق زد. خوشحال شدی و شعر رو اینجوری خوندی و البته با ریتم و آهنگ جدیدی که از خودت درآوردی " وقتی میبینی بریدم، دل بریدم"
حالا که دارم مینویسم میبینم ای وای چه اشتباهی کردم!!! این بریدن که یعنی خسته و درمونده شدن! و همین الان که اومدی پیشم بی درنگ اشتباهم رو برات توضیح دادم واژه قاپ عزیزم! آخه بدجوری آدم رو غافلگیر میکنی وروجک!