نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نظرات (15)

مامان نیایش
7 فروردین 92 9:54
نیروانای نازم تولد این عاشقانه این خونه ی قشنگ هم برای مامان کم از تولد خودت شیرین نیست دخترکم اینجا این خونه ی عشق برای هر دوتون مامن آرامش و عشق و امیده ... عاشقانه هاتون مستدام نیروانای قشنگم خیلی دلم برات تنگه و غصه دار ندیدنت دل نیایش کوچولو هم همین طور .... الهی همیشه خوش باشی گل نازم خیلی دوستتون دارم چراغان باد همه خانه هایی که تو پری کوچولوی توشی نازنین میبوسمتون
مامان نیایش
7 فروردین 92 10:02
دیشب فکرمیکردم که تولد وبلاگت باشه البته مطمئن نبودم چون تولد وبلاگ نیایش 29 فروردینه مطمئن بودم تو هم فروردینی اما روزش رو مطمئن نبودم برای همین اومدم یه سر وبلاگت اما نیایش اینقدر دلش میخواست هی عکس هات رو ببینه و ببینه که نذاشت من کار خودم رو بکنم !!!!وقتی داشت دیشب عکس های وبلاگت رو میدید با ذوق خاصی گفت فردا که نیروانا رو دیدم بهش میگم که عکس هاش رو دیدم ازاون عکسای تو اتاقت کلی ذوق کرده بود و میگفت دلم میخواد اتاق منم این شکلی باشه چه قدر حیف شد که الان داری برمیگردی کلی برنامه داشتیم که با هم باشیم نیایش دو تا بالن هم داشت که میخواست با تو هوا کنه دلش میخواست بازم تو کلوپ پاندا با تو باشه و بهش گفتم دیگه این دفعه بریم یه جای دیگه همش رفتیم کلوپ این دفعه بریم یه جا ی دیگه ولی راضی نمیشد کلوپ رو با تو خیلی دوس داره نیروانای نازم به هر حال کم سعادت بودیم و .... عزیزم دوستتد اریم من و نیایش می بوسمت بیدار شد برم سراغش
مامان آینده یه فسقلی
7 فروردین 92 13:45
bah bah bah ... Mobaraaaaaaaaaaaaaaake
مهسا مامان نورا
7 فروردین 92 14:59
ای جانم مبارکه قشنگم مبارکه انشاله تولد 120 سالگی وبت باشه خاله جون بهترین جایگاه دلنوشته هایی که از دل و جون نوشته میشه .
مامان نیروانا
7 فروردین 92 15:33
قرار بود متن یادبود تولد وبلاگت این باشه: " اینک بهار است، اینجا گلبهار. رویاییه که اولین پست سال جدید رو یه روز مونده به تولد این محفل انس، از جایی بنویسی که همیشه پیغامای عشق و دوستی از اون مسیر سمتت میاد. از یه مسیر. مقدس و گلباران. اینجا گلبهار است و من با همه ی شور اشتیاقم از بهار، از درون این خونه حقیقی ای که عشق از آجر آجرش فریاد میشه، خونه ی زهره ی عزیزم مامان نیایش، در جواب دعوت همه ی دوستای عزیزم که ازم خواسته بودن بنویسم چرا این خونه ی مجازی ر و دوست دارم فریاد میزنم: آی مردم، آیه ای بهتر از این میخواهید؟ ... اینجا گلبهار است، امروز ششم بهار و فردا تولد دوسالگی وبلاگت. ... به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن، واژه ای در قفس است. " دیروز صبح با هیجان خاصی تمام این نوشته ی از دل براومده م رو توی گوشیم یادداشت کردم که از اینترنت خونه ی زهره، از اون مسیر مقدس، سریع برات آپ کنم که انگار شیرینیش تو همون رویا موند. حالا امروز تولد وبلاگته و من باور دارم اون چیزی که از مشهد تا فیض آباد رود روان اشک منو از ندیدن دوستم خشک نکرد عشق عمیقیه که به واسطه ی این خونه بین من و مادر همدل دیگه ای در کیلومترها فاصله شکل گرفته. خونه ت همیشه چراغون نور دیده! بهمراه خونه ی دل دوستای عزیزم که به نورشون سبزم.
Maman parmis
7 فروردین 92 16:02
Salam faribaye aziz sal no mobarak. Man too fazaye shomam va besyar ba yadetoon. Ma kermanim. Lheyli moshtagh didarim vali zaheran shoma mashhad tashrif darid. Khosh bashid. Saadat didar nadashtim
صبا
7 فروردین 92 19:20
چه جالب .... تولد وب منم هست خاله جون ..... مبارکه
خاله ی نیایش جونی
8 فروردین 92 11:19
سال نو مبارک مامان نیروانای عزیزم تولد وبلاگ نیروانا جون هم مبارک ایشالا امسال یکی از بهترین سالهای زندگیتون باشه
مامان سونیا
8 فروردین 92 16:59
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید مکن زغصه شکایت که در طریق طلب / به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز / که گرد عارض بستان بنفشه دمید بهار می گذرد دادگسترا دریاب / که رفت موسم حافظ هنوز می نچشید سال نو بر شما و خانواده محترم مبارک باد انشاالله سال خوبی داشته بشید
مامان سونیا
8 فروردین 92 17:00
سلام خوبین روز جمعه ساعت چهارو بیست و پنج دقیقه بعد از ظهر تولد سونیاست یک پست جشن تولد به همین مناسبت براش میگذارم خوشحال میشم شما هم تشریف بیارید
مامانی درسا
9 فروردین 92 4:09
عزیزم مامان فریبا و نیروانای گلم خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جاى دارند؛ آنان شایسته محبتند و یادشان مایه ى آرامش جان، در این ایام آغازین سال جدید عزت و غرور شان التیام و اعتلا و سلامت و شاد بدارشان. سال نو مبارک
مامان آوا
9 فروردین 92 8:59
سلام مامانی سال نو مبارک.نوشته ها نامریی هستن چرا من مطلبی اینجا نمیبینم.
مامان آناهيتا
10 فروردین 92 10:44
خانه تان سبز و پابرجا مامان و دخمل ناز.
مامان نیایش
10 فروردین 92 20:25
فریبای نازنینم دوست مهربون و دوست داشتنی ِ من ، بازم مثل همیشه زیبا نوشتی و شیوا مرحبا ، ممنون ِ محبتتم دوست خوب... نیروانای گلم شیرین زبونم منم خیلی دلم میخواست این کلبه ی کوچیک ما با حضورتون گرم و گرم تر بشه منم دوست داشتم روز قشنگی که بازم دیدارمون تازه میشه رو توی خاطره هامون ، توی طلایی ترین بخش خاطره هامون بنویسیم و نگهش داریم تا دیدار قشنگ بعدی ...نیایش هم خیلی منتظر دیدنت بود شیرینم اما خب قسمت نشد دیگه وقتی صدای مامانیت رو شنیدم که بغض کرده بود خیلی بیشتر ناراحت شدم و واقعا نمیدونستم باید چی بهش بگم چون خودمم دلم گرفته بود که سعادت دیدنتون رو پیدا نکردم ان شاالله که باز این سعادت نصیبمون بشه بازم سپاس به خاطر مهر بی اندازه تون به ما و بازم تولد این عاشقانه تون مبارک ... و پا بر جا باشه این خونه ی عشق ... دوستتون داریم من و نیایش
سارا مامان آرام
11 فروردین 92 12:20
دوست نازنینم سالی سرشار از خوشبختی و موفقیت برایت آرزومندم ، سال نو مبارک