نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نمره ی بیستِ کلاسو نمیخوام

1391/12/13 14:37
نویسنده : مامان فريبا
7,388 بازدید
اشتراک گذاری

پیرو پست قبلی، به گزارش آخرین خبرهای واصله و نتایج منتجه از این رویداد، روز اول رو که یه کم شبیه ِ روزای دیگه بوده که میرفتم سرِ کار تا عصر، همینجوری گذروندی. عصر رفتی خونه ی آناهیتا و به شرحی که زینب عزیزم توی کامنتش گذاشته بود حسابی خوش گذروندین. شب که خواستی بخوابی از بابایی پرسیدی "امشب باید دوتایی بخوابیم!؟ مامانی نمیاد؟" و بابا گفته نه مامان رفته مأموریت و تو گفتی "آخه چرا رفته مأموریت؟" و توی بغل بابایی خوابیدی. صبح که از خواب پاشدی، بابایی ازت پرسیده دخترم دیشب خوب خوابیدی؟ و تو در جا، میخکوب کننده ترین جوابِ ممکن رو بهش دادی:

"نه. آخه تو خیلی خُر و پف میکردی!!!"

وقتی صبحش باهات تماس گرفتم و با آب و تاب و خنده ی زیاد این ماجرا رو از بابایی و تو شنیدم خوشحال شدم که خودم رو زیاد نگرانت نکرده بودم و دیشبش رو بعد از کلی گپ زدن و خیابون گردی با دوست نازنینم، راحت خوابیده بودم. روز دوم و سوم هم اتفاق چندانی نیفتاده بود، فقط هر بار که تماس میگرفتم (البته تعداد تماسهای تلفنی رو به جهت اینکه سرکارِ عالی فیلِتون یادِ هندِستون نکنه به یکی یا حداکثر دو تا در روز اکتفا کرده بودیم) بعد از کلی خندیدن و ماجرا تعریف کردن، یه سکوتی رد کلاممون رو قطع میکرد و این اونجایی بود که سریع باهات خداحافظی میکردم. فکر کنم توی این امتحانی که مث همه ی امتحانا اولش فکر میکنی خیلی سخته ولی وقتی در جریانش قرار میگیری اونجوریام ناشدنی به نظر نمیرسه، نمره ی خوبی گرفتیم عزیزِدلم، به قولی بیست شدیم!

ولی یه اعترافی هست که میگه: نمره ی بیست کلاسو نمیخوام، ...من تو رو میخوام، تو رو میخوام ...

------------------------------------------------------------------------------------------------------------تشکر نوشت: ممنونم دوستای خوبم، همه جوره وامدار مهرتونم. مرسی از دلگرمیا و حمایتا و انعکاس تجربه ها و حتی انتقادای قشنگ و دوستانه تون. همه شون رو با تمام وجود خوندم. اصلاً تمام دلخوشیم توی زنگای تفریح این بود که با موبایلکم یه سرکی بکشم آخرین نظرات خواننده های عزیزم رو بخونم. عاشقتونم. خدا شایستگیِ داشتنتون رو بهم بده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (38)

مامان یسنا
13 اسفند 91 16:03
خیلی خوشحالم که همه چیز خوب پیش رفته فریبا جون. همیشه همه جا بیست باشی و کنار نیروانا و باباحامد زندگی پراز عشق قشنگی رو بگذرونید. لحظه هاتون پر باشه از ستاره های رنگی...

ای جان به نیروانا که چه جواب دندون شکنی داده به بابا حامد طفلی

فدات شم نازنین، مرسی از همراهیِ زیبات تو لحظه های تنهایی و دل نگرونی
دختر هاله خانم{نگار}
13 اسفند 91 19:11
سلام به نیروانا جان و خاله فریبا
من از وبلاگ نیروانا جان خیلی خوشم امده
واگر اشکالی نداشته باشد وبلاگ نیروانا جان را جزو پیوند هایم می گذارم
به وبلاگ من هم سر بزنید

سلام نگار عزیزم، باعث افتخاره که از خونه ی ما دیدن میکنی دوست جون و بیشتر از اون مرسی که پیوندمون دادی. منم تو جمع دوستای این خونه با افتخار می پیوندمت که حسابی با نیروانام دوست باشین. خیلی دوسِت دارم، هم خودتو هم مامان هاله ی عزیزت رو، هم نوید و هم مادربزرگ گلت رو. میبوسمتون
مامان تسنیم سادات
13 اسفند 91 21:42
آخـــــــــــــــــــــــــــــــــیش ... راحت شدم

خوب شد که دیگه نیروانا تنها نیست و مامانیش اومد پیشش ...
خوب مامانی اینجا از حال و روز نیروانا گفتید .... حال و روز خودتون توی این مدت چه جوری بود


قربون صَفات برم من دوست خوب من، مرسی از نگرانیات برای من و نیروانام. علیرغم اینکه فکر میکردم سخته،
اینطور نبود که هیچ، خیلی هم به خودم خوش گذروندم که اوقات بی نیرواناییم به بطالت نگذشته باشه و پرانرژی برگردم پیشش. نمیدونین از کلاسی که بخاطرش ماموریت بودم و گذروندن عصرها با دوستای قدیمی و عزیزم چه لذتی بردیم. توصیه میکنم اگه خدای نکرده یه روزی شما هم قرار شد این تجربه رو داشته باشین همینجوری باشه. شک ندارم که انرژی مادر از پس هزار کیلومتر فاصله هم کودک رو تحت تأثیر قرار میده و اون اگه حس کنه شما مضطرب و نگرانی، صد در صد طبیعیه که واکنش خوبی نشون نمیده و به اضطرابش افزوده میشه. این اون چیزیه که ما همیشه اشتباه میکنیم و فکر می کنیم دوست داشتن یعنی این: اظهار ناراحتی و دلهره و اشک و آه. من با وجود تمام عشقم به نیروانا و البته باباحامد عزیزم روزهای تنهاییم رو زیبا سپری کردم و از این بابت خیلی خوشحالم. برات بهترین آرزوها و بهترین تجربه ها رو میخوام دوست نازنینم
مهسا مامان نورا
14 اسفند 91 1:07
فریبا جان خوشحالم که نمره بیست اوردین امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و بیست باشید گلم

قربون محبتت دوست خوبم، ممنونم برای تو هم بهترین آرزوها رو دارم
زینب
14 اسفند 91 4:20
عزیزم بهتون تبریک میگم برای این موفقیت. فکر می کنم این نمره بیست رو تا حدی مدیون سرکار رفتنت هستین و چون نیروانا جان زمان زیادی رو با پدرش گذرونده راحت تر تونسته این شرایط رو تاب بیاره.... بازم تبریک

فدات عزیزم، کاملاً حق با توست زینبم. شک ندارم که اطمینان و اعتمادی که به رابطه ی پدر و دختری داشتم این آرامش و جرأت خطر کردن رو بهم داد. مدیون باباییم و محبت شماها که شک ندرم برام انرژی میفرستادین. میبوسمتون
محبوبه مامان الینا
14 اسفند 91 10:28
نمره ی بیست کلاسو نمیخوام، ...من تو رو میخوام، تو رو میخوام ...خیلی بااااااحااااااااال بود
خوشحالم که دختری زیاد اذیت نشده
مطمئن بودم موفق میشید هر دوتون

فدات نظر لطفته عزیزم. ممنونم که بهمون انرژی میرسونی
مامان مانی مسافر کوچولو
14 اسفند 91 12:45



چه گلهای خوشبویی. ممنونم دوست خوبم
مامان مینا
14 اسفند 91 13:07
نمره ت همیشه بیست باشه عزیزم.
کلی به جواب که به باباش داده خندیدم...
به من سر بزن

مرسی عزیزم. همه همیشه بیست باشن الهی
بدو بدو اومدم که خیلی دلم براتون تنگ شده بود. فدات
مامان آناهيتا
14 اسفند 91 15:24
چقدر براي جفتتون خوشحالم دوست جوني و دست مريزاد به بابايي مهربون كه كلي كمك حال بود. ببوس نيرواناي نازم رو.

مرسی عزیزم. وجود پرمحبت و ساپورت همه جانبه ت هیچوقت فراموشم نمیشه. توی اولین تنهاییای دخترم زیباترین پناه بودی. مدیونتم زینبم

مامان نیایش
14 اسفند 91 19:28
این اون چیزیه که ما همیشه اشتباه میکنیم و فکر می کنیم دوست داشتن یعنی این: اظهار ناراحتی و دلهره و اشک و آه
................................................

میگم که ازت همیشه درس میگیرم بیا اینم نمونه اش
خیلی توی این مورد ضعف دارم
خودم حسش میکنم خیل یخیلی زیاد
دارم بهتر میشم با تمام وجودم سعی میکنم
اما بازم یه لحظه که داشتم خودم رو جای تو میذاشتم تو اون لحظه ی سکووت پشت خط تلفن گریه ام گرفت من هنوز نمیتونم ...چه قدر بد ...خدا کنه منم مثل تو بزرگ بشم زود
فریبای نازنینم خوشحالم برای هر دوتون بیست بیستین همیشه دوستتون دارم بوس

اختیار داری عزیزم، خوشحال میشم اونی رو که خودم واقعاً بهش رسیدم رو به نازنینایی مث تو هم منتقل کنم. ممنونم که توجه میکنی و جان کلامم رو درمیاری. با تمام وجودم آرزو میکنم که اگه قرار شد یه همچین تجربه ای داشته باشی به عالی ترین شکلی برگزارش کنی فدات شم. میدونم که نمره ی تو همیشه بیسته، حتی اگه شکسته نفسی کنی.
میبوسمت بهترینم

!!!! من فکر کردم اون جمله رو توی متن اصلی نوشته بودم، نگو توی کامنتها بوده!!!! قربونت برم که نور نگاه خوشگلت رو صرف خوندن کامنتا هم میکنی. فدات فدات


یه اعتراف دیگه هم میکنم فقط بخاطر تو عزیزم:
این مدلی دوست داشتن رو که به نظرم بهترین شکلشه من خودم از بابایی یاد گرفتم. آدم رو آرامش میده. حتماً امتحان کن
مامان بهار
14 اسفند 91 22:39
سلام عزیزم!
به مسابقه نی نی وبلاگ دعوتت کردم.باید هدفتو از درست کردن وبلاگ بنویسی.

ممنونتم عزیزم، لطف داری. چشم در اولین فرصت ولی حس میکنم همه ی دلیلهام توی نوشته های همه هست. میبوسمت
مامان روانشناس
15 اسفند 91 0:49

مطلب خوبتون در وب روانشناسی کودک به ثبت رسید . متشکرم

بسیار ممنونم عزیزم. لطف کردین.
مامان سانای
15 اسفند 91 9:11
فریبا جون خیلی خوبه ضمن اینکه نمره بیست کلاس را داشته باشیم عزیزانمون را هم کنارمون داشته باشیم .
خدا یاریمون کنه تا بچه ها مون رو مسقل و با عاطفه بزرگ کنیم .
بوسه برای نیروانای گل ومامان صبورش

آفرین دقیقاً همینطوره که میگی، باید عشق رو در عین رهایی به فرزندانمون آموزش بدیم.
مرسی عزیزم. میبوسیمت
مامان احسان
15 اسفند 91 9:34
سلام فریبا جان رسیدن بخیر نیروانای شیرن زبونم چطوره ببوسش

سلام عزیزم. خیلی شرمنده تم. ما خوبیم . مرسی عزیزدلم. احسانم رو ببوس خوب باشین الهی
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
15 اسفند 91 13:01
موفق باشی
مطمئن باش این تجربه هم به خوبی و خوشی تموم میشه
و من مطمئنم که شما نمره بیست که کمه نمره صد را خواهید گرفت

مرسی عزیزم. شما همیشه به من لطف داری دوست خوبم.
مامان بردیا
16 اسفند 91 9:23
خداروشکر

قربونت
مامان دخملی ها
16 اسفند 91 11:45
سلام خدا رو شکر نمره ات 20 شد یاد دخترم افتادم که یک شب که برای سزارین بستری بودم بیمارستان و تنهاش گذاشتم چقدر ضعیف شده بود دلم خیلی گرفت با اینکه دورو برش شلوغ بود
اپممممم
من شما رو لینک کردم با اجازه

سلام دوست عزیزم،
امیدوارم دختر نازنین شمام اون خاطره ی بد فراموشش بشه. افتخار دادی دوست خوبم. منم با افتخار به جمع دوستای عزیزمون می پیوندمتون. شاد باشین
مامان روانشناس
16 اسفند 91 16:06
مامان نیروانای عزیزم خوشحال میشم نظر شخصی شما رو در مورد تفاوت مادر آگاه و مادر ناآگاه بدونم . ممنون

بهم لطف داری عزیزم. از نظر من آگاهی مث چراغ راهه. اگه ندونی، انگار توی تاریکی قدم برمیداری. معتقدم توی هر زمینه ای باید تخصصی و کارشناسانه عمل کرد حتی مادری و پدری و همه ی سعی و تلاش و دغدغه م اینه که بزرگترین سرمایه ی زندگیم رو آگاهانه بپرورم. خدا به همه مون این دغدغه و همت رو عطا کنه.
صبا
16 اسفند 91 18:40
سلام خاله جونم .
تاخیر منو ببخشید چون امتحان دارم.
خوشحالم که برگشتید . اپم و بی صبرانه منتظر حضور پر مهرتون

سلام عزیزم، همیشه موفق باشی. در اولین فرصت صبای من
مهری ولیان
17 اسفند 91 18:25
سلام عزیزم حالا دیگه حتما از سفرت برگشتی ، خوب بود عزیزم ؟
ی ماموریتی خانوادگی به کلبه ی درویشی ما هم بزار تا دلمان شاد شود
به بابا نیروانای عزیز سلامم برسان و نیروانای نازنینم رو ببوس

سلام مهری خانوم گل، آره جاتون خالی، خیلی خوب بود.
ما که همواره در محضر مهر شماییم بانوجان! چه تفاوت دارد سرِچشمه یا لبِ دریا! مأموریت ما هماره عاشق شما بودنه هرچند دیر به دیر یادتون کنیم. به روی چشمان کم سویمان! کاش سعادت دیدارتون رو داشته باشیم. بابا و نیروانا درود می فرستند و باران بوسه
مامان مینا
18 اسفند 91 10:41
سلام فریبا جون میبینم که دیگه وقت نمیکنی بیای نت... من با همکاری وبلاگ " کودک من" یه ایده جالب طرح ریزی کردم:
بیایید یه سفره هفت سین کوچولو تو اتاق بچه هامون برای اونا درست کنیم. شبیه کارایی که برای جشن تولدشون یا جشن دندونی انجام میدیم. بعد عکس اونو بفرستید تا یه جا جمع کنیم و همه ببینن و نظر بدن.
منتظر جوابت هستم عزیزم

سلام عزیزم، گرفتاریای شب عیده دیگه. ببخش تأخیرم رو.
آفرین ایده پرور عزیزم! خیلی قشنگه و امیدوارم بتونم تو این کار قشنگ شرکت کنم
مامان بابای الیسا
18 اسفند 91 21:57
سلام دوست عزیز من خیلی وقته که به وبلاگ دخملی میام و بهتون سر میزنم و با اجازتون میخوام لینکتون کنم تا همیشه به این دختر ناز و مامان مهربونش سر بزنم.


سلام مامان و بابای الیسای نازنین!
با یه دنیا اخلاص در برابر مهرتون سر فرود میارم. ممنونم که ما رو میخوندین و این بار با نظر پرمهرتون مفتخرمون کردین به آشناییتون و از همه ستودنی تر به برقراری پیوند. از یافتنتون خیلی خیلی خوشوقتم، خصوصا با دیدن عکس بسیار زیبا و پرمعنا و پست ثابتی که با اون گذاشتین و من عمیق بهش ایمان دارم. یاد زنده یاد حسین پناهی هماره جاویدان.
من هم افتخار پیوستن بهتون رو دارم. به امید دوستیهای بیشتر
مامان عبدالرحمن
19 اسفند 91 17:40
سلام مامانی نیروانای عزیز دخترنازی دارین وهمچنین وبلاگ زیبایی از تبادل لینک باشما خوشحال میشم

سلام. ممنونم دوست عزیز. حتماً. منم خوشحال میشم. فقط متأسفانه آدرس سایتتون رو به اشتباه آدرس وبلاگ نیروانا زدین و من نتونستم سایتتون رو بیابم. اگه این کامنت رو مجدداً میبینین لطف کنین و آدرس بهم بدین. ممنونم
مامان آینده یه فسقلی
20 اسفند 91 1:40
عزیزم

فدات
مامان آرمیتا
20 اسفند 91 11:13
نازنینم سلام !
دیدارت همیشه طراوت من است حضورت جاودان
ممنون از دعایت ، حتما دگرگون خواهم شد این است شرط بقای ما .
" هر روز خوش ست منزلی بسپردن
چون آب روان فارغ از افسردن
دی رفت و حدیث دی چو دی هم بگذشت
امروز حدیث تازه باید کردن" "مولانا"

" حسن تو همیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله گون باد." حافظ
بهارت پر از عشق همراه همیشگی من

و اندر سر ما هوای عشقت
هر روز که هست در فزون باد
مامان نیایش
20 اسفند 91 12:12
عزیزم دلم براتون تنگ شده بود حسابی ممنون اومدی چه خبرا کارا رو به راهه خوبید خوشید نیروانای خوشگلم رو ببوس

منم همینطور نازنین ولی همچنان گیج و دستپاچه. و اینروزا اضطراب شب عید هم گرفته م. برام دعا کن
مامان نیایش
21 اسفند 91 22:19
خصوصی البته هر وقت فرصت داشتی عجله نکن

وقتی دیدم نوشتی خصوصی منتظر یه انشای گنده توی آخرین نظرات بودم ولی هر چی میگشتم اون رمز نُقلیه خودشو بهم نشون نمیداد تا اینکه هی گشتم و گشتم راه ورود به بهار خاطراتی که برام فرستاده بودی رو یافتم. دمت گرم دوستم. خیلی لذت بردم پرستوی بهاری
مامان تسنيم سادات
22 اسفند 91 0:03
خيلى وقته منتظر يه پست جديد از مامان نيروانا جان هستم
اميدوارم خوب باشيد

عزیز دلم مرسی از محبت همیشگیت. خودمم حس میکنم چقدر ننوشتم. زود میام عزیزم. خیلی زود. فدات
مامی امیرین
22 اسفند 91 23:58
خوشجالم از این امتحانی که با کلی دلتنگی همراه بوده سربلند بیرون اومدین.
خیلی خوب که بچه ها خودکفا و مستقل باشن و خیلی وابسنه نباشن.
برای من هر دوشونم اینطورین.ولی یه وقتایی دلم میگیره میگم نکنه زیاد دوستم ندارن که بهم وابسته نیستن!من خودم وابستگیم از اونا شدیدتره!
ولی وقتی عذابی که مادر و خود بچه ها از وابستگیهای شدیدشون و میبینم میگم خدا رو شکر.

مرسی عزیزم. خشحالم که تو دوست خوبمم سعی داری شاهزاده هایی مستقل بپرورونی. بیست باشین همیشه عزیزان من
مامان ثمین
23 اسفند 91 3:02
سلام عزیزم بیاین پیش ماخوشحال میشیم

چشم عزیزم سعی میکنم در اولین فرصت. ببخش تأخیرم رو
مامان بردیا
23 اسفند 91 8:06
کم پیدایی خانمی. این روزا حتما سرت حسابی شلوغه. امیدوارم هر جا هستی شاد و سلامت باشی. همیشه بیادتون هستم

آره عزیزم، سال 91 نمیخواد بدون دغدغه و نگرانی نوبتش رو به 92 بده و این آخر سالی حسابی سر و فکرم مشغوله. برای همه روزهای پایانی سال رو پر از آرامش آرزو میکنم.

lمامان زهرا دختر دوست داشتنی
24 اسفند 91 14:01
دوست گلم
این آخرین باری که تو سال 91 مهمون خونه ات میشم
سال نو پیشاپیش مبارک .بهترین سال را برات آرزو مندم . دعا برای ظهور آقا امام زمان (عج) در موقع تحویل سال یادتون نره.

با پست های آخر 70 تا 73 سال 91 بروزیم.


سلام عزیزم. ممنونم مهربون. برای تو هم مبارک باشه. ببخش این روزا نمیرسم خیلی پیشتون بیام. امیدوارم این روزای پایانی فراغتِ سرزدن و تبریک گفتن به تک تک دوستای گلم رو برامون فراهم کنن. میبوسمتون

مامان پارمیس
24 اسفند 91 15:18
فریبا جون کجایین؟ حسابی دلتنگیم

منم دلتنگتونم عزیزای من! امیدورام بتونم این آخرسالی پیش دوستام شرمنده نشم و ارادتم رو بهشون برسونم. پرنسس منو ببوس
مامان آینده یه فسقلی
25 اسفند 91 2:32
دوستت دارم فریبا جونم ،،،

دخملی ناناز و شیرین زبونت رو ببوس

منم همینطور عزیزم. نیروانا روی ماه خاله های مهربونش رو میبوسه و دستهای مهربون یاریگرشون رو
مامان نیایش
25 اسفند 91 13:10
عزیز دلم تو این روزای پر مشغله و پر دغدغه امید وارم خوب و سلامت باشید و همه لحظه هاتون به شادی بگذره نیروانای نازم فریبای مهربونم دلم براتون تنگ شده موفق باشید

زهره ی من، نمیدونی چطوری یه حجم گنده ی فکر و دغدغه و نگرانی و اتفاق به سمتمون سرازیر شده و خدا رو شکر همه ش به خیر میگذره. مرسی از آرزوها و دعاهای خوبت. برای تو هم این روزها رو سراسر آرام و خوش آرزو دارم
مادر کوثر
25 اسفند 91 21:36
سلام عزیزم

پیشاپیش سال نو مبارک

با آخرین پست سال 91 به روزیم


سلام دوست خوبم. ممنونم و با تمام وجود آرزو میکنم بتونم زیباترین تبریکها رو بهت بگم. میبوسمتون
منا مامان الینا
26 اسفند 91 9:03
سلام فریبا جون
بهت تبریک میگم عزیزم تو واقعا بیست بیستی! چون معنی واقعی دوست داشتن را درک میکنی متأسفانه بعضی از مادرا یکیش خود من! فکر میکنم اینکه همیشه نگران و ناراحت دوری از فسقلیمون باشیم پس کارمون درسته! اما گاهی این دوریها لازمه برای هر دو
عیدتون هم پیشا پیش مبارک و سال خوبی 3 نفره در کنار هم داشته باشید

منای من، من پیش نمره ی بیست تو دو هم نیستم. اسطوره ی شکیباییِ من، مامان مهربون، آرزو میکنم سال 92 همه ی غصه هایی که توی سال 91 برات رقم خورد رو با خودش ببره و یه دنیا شادی براتون به ارمغن بیاره. میبوسمت و الینای نازم رو
صبا
26 اسفند 91 14:29
خاله جون دیگه نمیاین پیش من ؟!

عزیزم هیچ جا نمیرسم برم. درگیری فکری و کاریم بیش از حد توانمه ولی به یادت هستم عزیزم. منو ببخش