دختر توت فرنگی
مگه اینقده توت فرنگی دوست داری؟ نه بابا، خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بیشتر
نمیدونم از کجا این میوه ی زیبای خوشرنگ خوشمزه ی همه جوره ناب رو شناختی و نخورده مزه ش رفت پای دندونت که هی از ما توت فرنگی می خواستی. کارتونش رو هم خیلی دوست داشتی ولی آخه توی کارتون که مزه پخش نمی کنن. هی توت فرنگی خواستی و هی ما گفتیم بذار فصل بهار برسه، توت فرنگی بیاد و برات بخریم؛ هدف هم فقط این بود که درک کنی هر میوه ای توی یه فصل خاص به بار میشینه، بگذریم که دستکاری ما آدما و صنعتی کردن همه چی دیگه این محدوده ها رو شکسته و همه وقت ِ سال همه محصولی پیدا میشه.
خلاصه یه بار که تلفنی با خاله رویا صحبت میکردم و از هوای مشهد می پرسیدم، خاله گفت هوای مشهد بهاری شده و منم با هیجان خاصی پرسیدم جدی میگی، هوا بهاری شده!؟ که تو صدای منو شنیدی و داد زدی: "آخ جون، توت فرنگی! فصل بهار شده"
این شد که دیگه بابایی دلش طاقت نیاورد و تو رو به این آرزوی قرمزت رسوند. خداییش ما هم از دیدن این رنگ جیغ توی این بیرنگی زمستون به شادی وصف ناپذیری رسیدیم. مزه ش اما بیشتر نصیب تو شد تا هر چه بیشتر آرزوت برآورده شده باشه. کاش آرزوی همه ی بچه ها دست یافتنی باشه،
توت فرنگی ِ من!