یه کشف تازه با تراشه های الماس
مرحله ی دوم تراشه های الماس رو خیلی خیلی تفریحانه باهات کار میکنم. شاید هفته میاد و میره و نمیرسم حتی یه کلمه بهت نشون بدم یا قبلیا رو که یاد گرفتی بپرسم. یه روز توی هفته ی پیش با خودم گفتم خب این کلمه ها رو میذارم جلوی چشمش تا ناخودآگاه ببینه و ذهنش بهش مشغول باشه. حالا یه چیز دیگه هم به ریخت و پاش خونه افزوده شد، شد. اینه که چند تا از کلمه ها رو چیده بودم روی میز. شب که من و تو نشسته بودیم و من انگار مشغول وبگردی بوده باشم، تو هم رفتی سراغ کلمه ها. دیدم که دو تا فلش کارت "قند" و "رفت" رو گرفتی دستت و هی بهشون نگاه میکنی، یه نگاه به این دستت، یه نگاه به اون دستت. و بعد انگار که کشف بزرگی کرده باشی اومدی سراغم و میگی:
" مامان اینا مث همن ولی دون دونیاشون با هم فرق دارن"
و من واله و شیدا از این هر سه هیجان وارده (توجه تو به کلمات، کشف تفاوت جالب بین حروف در حالیکه هنوز حروف رو نمیشناسی و از همه جالب تر اطلاق نقطه به دون دونی و این هم با اینکه نمیدونی نقطه چیه) فریادی از شادی کشیدم و بغل و بوس و بعدم دویدن سمت کارگاه بابایی برای تعریف این شگفتی تازه. تو رو خدا یه نگاه دوباره به این دو تا کلمه بندازین، اونم از نوع نیروانایی ! بهم حق میدین ذوقمرگ شم مگه نه!