نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

یه قدم مونده به گل

1391/9/18 22:37
نویسنده : مامان فريبا
6,937 بازدید
اشتراک گذاری

تو، دونه ی برف من! قرار بود شنبه، سالروز تولدت از حدودای 8 شب بهت بپیوندم، برای همین بود که دلم میخواست جمعه رو که کرمانیم با هم خیلی خیلی خوش بگذرونیم. ظهر گفتیم با هم بریم یه کبابی بزنیم به بدن، آخه کباب خیلی دوست داری. رفتیم ولی اون کبابی رو که پِ یِ ش بودیم پیدا نکردیم. این بود که از جایی در اومدیم که همچین بر وفق مرادمون نبود، یعنی اصلاً توی ذوقمون خورد. باکلی حاشیه و ماجرا غذا رو که سفارش داده بودیم بالاجبار بهمون انداختن و زدیم بیرون. یه کمی خلقمون تنگ شد ولی مصمم بودم که بهت خوش بگذره، برای همین شب بابایی ما رو برد سرزمین رویایی یعنی از همون شهربازی سرپوشیده های خودمون. اونجا خیلی بهت خوش گذشت. ماشین برقی سوار شدی، بولینگ بازی کردی که عاشقشی و سوار کالسکه ی سیندرلا درجا تلو تلو خوردی. یه عالمه هم با چکش زدی توی سر دشمن فرضی تا بهت هوار تا تیکت جایزه بده. علیرغم همه ی سعی و تلاش و اونهمه جایزه گرفتنت، یه چیزی هم روی تیکتها گذاشتیم تا سرکار خانوم یه عروسک فسقلی دلفین که دوزار هم نمی ارزید بعنوان یادگاری تولدت از سرزمین رویایی غنیمت بگیری. خسته و کوفته ولی با دلی پر امید برگشتیم خونه تا فردای طلایی ای آغاز بشه.

عکسامون چندان تعریفی نداره ولی خب یادگاریه دیگه.



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

نسترن(مامان نیروانا)
18 آذر 91 23:06
عزیز دل من تولدت مبارک...ببخشید من با تاخیر اومدم مهمونی ...شرمندم چون نت نیومده بودم...الهی همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه عروسکم

سلام خاله نسترن عزيزم،‌با تمام وجود دركتون ميكنم. شما تمام قد مراقب نيرواناي گلم باشين. عذرتون موجهه خاله جن. ممنونم از تبريكتون. نيروانام رو ببوسين
مامان آناهيتا
19 آذر 91 7:17
قربونت برم كه فرداش كلي سورپرايزت كرديم. زود بنويس براش ماماني.

نوشتم،‌ دربدر دنبال عكسام به خدا. نگي ننوشتم. گفتم بذارم بدن عكس صفا نداره. ايشالا عصري در بدو ورود به منزل عزيزدلم
مامان مهبد كوچولو
19 آذر 91 7:40
سلام عزيزم . بعد از يه غيبت كبري بالاخره پست جديدتون رو خونديم . بابا دل ما ظرفيت دوري اين دوستاي گلي كه تو ني ني وبلاگ پيدا كرديم رو نداره ، بي صبرانه منتظر كارناوال جشنهاي تولد پرنسس برفي هم هستيم ....

فداي دل درياييت مهديه جون،‌ خودم از حسرت دوري داشتم دق ميكردم. آخه تا ديروز امتحان زبان هم داشتم و به كل نميتونستم جُم بخورم. با تمام سرعت به پيش براي نوشتن
مامان ساينا
19 آذر 91 7:51
قربون اين قدمهاي كوچولوت ما كه بي صبرانه منتظر عكساي خوشكل تولدت هستيم

فدات مهربون. چهره ي ديروز ساينا رو كه يادم ميارم دلم آتيش ميگيره كه تو جشنمون نبودين. چه حيف بزرگي
مامان ساينا
19 آذر 91 7:54
از روزي كه قرار شد واسه نيروانا تولد بگيري هيچ وقت فكر نمي كرديم نتونيم بياييم ...كلي هر روز با ساينا راجع بهش حرف مي زديم و خوش بوديم ...خيلي حيف شد ...نيرواناجون بر ما ببخش و اميدوارم كه ساليان سال سالم و سرحال در كنار بابا و مامان مهربونت زندگي كني و ما بتونيم ساليان ديگر رو پيشت بياييم
زینب
19 آذر 91 8:01
سلام دلمون برای پستهای قشنگت تنگ شده بود و البته کمی هم نگرانتون شدیم. خوب و خوش باشین دوستای خوشگل من

زينبم هنوز سر قرارم هستم كه با نيروانا زنگ بزنيم و با دياناي گلم صحبت كنيم. ببين چقدر گذشته خداي من! ما رو ببخشين
مامان آرشين
19 آذر 91 9:08
هميشه شاد باشين

قربونت فرنازم
مامان هستي وهانا
19 آذر 91 9:09
به عيش وشادي هميشه .خوشيم به شادي بچه ها ، خندان باشيد

ممنونم فريباجان، در كنار دوستاي گلي مث شما ايشالا. بخدا توي ذهنم بود كه بخوام بهمون افتخار بدين ولي باز دوباره از فكرم رفت. منو ببخشين دوست خوب و عزيزم. به بزرگواري خودتون.
الهه مامان یسنا
19 آذر 91 9:59
اول این کارناوال شادی که پر از هیجان برای نیروانا بوده

الهه جون خدا رو شكر ميكنم كه هر چي روزش براش خوش نگذشت شب پرهيجاني بود. خدا رو شكر. ممنونتم دوست خوبم
مامان نیایش
19 آذر 91 11:14
قربون قدماتون عزیزم چه عکس های خوشگلی برای ما که دلتنگ بودیم همین عکس ها هم کلی مزه داد خیلی ممنون می بوسمت دونه ی برف ناز خوش باشید همیشه معلومه که بهت خوش گذشته

تو، همون كوچه باغي هستي كه از خواب خدا سبزتره
مامان خورشيد
19 آذر 91 13:43
هميشه خوش باشيد و خوش بگذرونيد. خيلي هم عكس هاي قشنگي بود ما كه كيف كرديم.

شما از صفا و گرماي خودته عزيزم. ممنونم
مامان پارمیس
19 آذر 91 14:06
سلام حسابی دلتنگ بودیم. بهترین جشن رو واسه پرنسس برفی گرفتین. الهی همیشه شاد باشید و تو جشن و سرور

ممنونم عزيزم، بهترين جشن بچه ها اينه كه آزادانه و نامحدود بازي كنن و خوشحالم كه نيروانام بهش رسيد. ممنونم عزيز
تــــــــک خـــاله کــوثر جــونـــی
20 آذر 91 0:14
آخــــــــــــی ... چه مامان و بابای خووووووبی داره این نیرواناااایییی ... خــــدا حفظشــــــــــــون کنه واست نـــــــیروانا جــــــــــــون.

کالسکه سیندرلا رو دوست داشتم ...


اختيار دارين. خوب بودن خيلي فاكتورا دره تك خاله جونم. خدا كنه حداقل يه تعداد قابل قبولي از فاكتوراش رو داشته باشيم. حدا پدر و مادر و عزيزاي همه رو واسشون حفظ كنه
منم خيلي دلم ميخواست جاي نيروانا منيشستم روي اون كالسكه نه
مامان هستي وهانا
20 آذر 91 7:40
قربونتون برم همين كه بيادمون بودين ممنون

دوسِتون داريم