نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

بَتمن و خورشید

1391/8/24 12:04
نویسنده : مامان فريبا
8,919 بازدید
اشتراک گذاری

روز بعد از عید غدیر، بعد از ناهار که میهمان ولیمه ی سفر حج خاله جان و شوهرخاله جان بابایی بودیم، وقتوی راه برگشتن به خونه تو وروجک هنوز یادت بود که باباجان صبح بهت قول داده میبردت بادبادک هواکنی و همینجور مستقیم زدیم به سمت بوستان خورشید، پاتوق بادبادک هوا کنان مشهد (البته ما فقط اونجا رو میشناسیم چون نزدیک خونه ی باباجان ایناست. یه بوستان تازه تأسیس خوشگل که اکثر نمادهای مبلمان شهری ای رو که تازگیها هر عید جلوه ی بسیار خاصی به شهر مشهد میده، بعدش ورمیدارن میبرن اونجا. انتهای بلوار هاشمیه که دیگه میزنه به کوه). البته سر راه جَلدی با مادرجون پریدیم از خونه مواد لازم رو برداشتیم که توی اون بعدازظهر دل انگیز دور هم بشینیم و همگی به صرف میوه و آجیل صفا کنیم.

الآن اینی که میبینین نه جلد کتابه، نه یه عکس بیربط، نه خدای نکرده یه تبلیغ از کارتونهایی که هیچ دوستشون ندارم. این بَتمن عصبانی همون کایتیه که از جشن دیروز به لطف عمو مهدی و زهره جان برامون به یادگار مونده بود. نگا کُنِن (مشهدی بخونین) 

خداییش پروازی هم میکرد ها، زهره جون دستت درد نکنه که باعث شدی با این کایت یه خاطره ی قشنگ دیگه هم ثبت کنیم و بازم لذت پروازش رو از اون نخی که توی دستمونه با تمام وجود دریافت کنیم.

 

اینقدر باد سردی می وزید که فرار رو بر قرار ترجیح دادیم و لذت صرف آجیل و میوه رو به داخل ماشین موکول کردیم.

برای همین هم دیگه نشد کنار اون نمادهای قشنگ وایستیم و باهاشون عکس بگیریم. بابایی عکس تکی ازشون گرفت تا یادگاری بشن. ایناها:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان مهبد كوچولو
24 آبان 91 12:31
واي كه چه كيفي داره اون لحظه اي كه بادبادك هوا ميكني و بدون توجه به نگاههاي اطرافيان بچه ميشي و ذوق زده به پرواز بادبادكها خيره ميشي .

جات خیلی خالی مهدیه جان، وقتی اون نخه تو دستته و همه ی هم و غمت اینه که همچنان کشیده بمونه تا بادبادکت همچنان در پرواز باشه واقعاً دیگه هیچی از دنیا نمیفهمی. وقتی نگات همه ش به آسمون باشه زمین رو نمی بینی و این بیشترین لذتشه. برات چشیدن این لذت قشنگ رو آرزو میکنم به زودی

الهه مامان یسنا
24 آبان 91 13:14


قربون محبتت. کی برسم از تو و خوبیات بنویسم عزیزم توی این سفر
مامان آرشين
24 آبان 91 13:54
فريبا جون از خنده هات تو عكسا مشخصه بيشتر از نيروانا لذت ميبرديكودك درون فعالي داريااااااااا... به به خوب است و خوش

ممنونم فرناز جون، کاش کودک درونمون همیشه فعال باشه. همیشه خنده رو روی لبات آرزو میکنم.
مامان زهرا
24 آبان 91 13:59
صحنه ها و عکس های بادباک هوا کردنتون عالی است
یک حس خوبی را به ادم منتقل می کنه

اون مجسمه های بزرگ هم زیبا بودند کار جالبی بود
امیدوارم همیشه خوش باشد

دوست گلم
با سه تا پست 40-41-42 بروزیم
خوشحال میشیم سر بزنید

ممنونم دوست عزیزم، خوشحالم که حس خوب من به شمام منتقل شد. دوسِتون دارم. حتماً خدمت میرسم


عزیزم، آدرس رو درست نوشتی؟! رفتم گفت این وبلاگ وجود نداره شوکه شدم. tiam2012 است مگه نه؟!
مامان پریسا
24 آبان 91 18:28
سلام فریبا جون.
وای چه کیفی داره بادبادک هوا کردن. یاد بچه گیهام افتادم.
میگم انگار شما هم بیتر از نیروانا اشتیاق دارید

سلام مریم عزیزم، آره تو رو خدا، خوب دریافتی خانومم. جات خیلی خالی بود
مامان نوژاجونی
25 آبان 91 0:53
مامانی معلومه حسابی کیف کردیا

آی قربون معرفتت. آره خب خیلی عالی بود. جات خالی
زینب
25 آبان 91 5:17
پس کی نوبت ما میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آیکون هزار شرمدنگی زینبم.
بالاخره حضور خلوت انس و جمع دوستان رو نوشتم گلم. تقدیم با هزار عشق به دل پاکت و روی ماه دیانام. ببوسش


مامان بردیا
25 آبان 91 8:14
فریبا جان اینجور که از عکسا فهمیدم شما هم کمتر از نیروانا جان بازی نکردیا البته ظاهرا استعداد خوبی هم در خلبانی بادبادک داری. شادیتون همیشگی...

آی قربون نگاه ظریفت برم، حق مطلب همین بود که گفتی. البته نیروانام بازی بود ولی خب چون من به قول شما تجربه م در خلبانی بیشتر بود و یه چند تا پیرهن بیشتر کهنه کرده بودم، نیروانا کمک خلبانی میکرد. حیف بود بتمن از چنگمون دَر بره به دست باد آخه
مامان خورشيد
27 آبان 91 7:51
واي چه عكس هاي هوس برانگيزي. يهو دلم خواست با مامان و بابا برم پارك. ممنون از اين انرژي مثبت. عكس ها هم بي نظير بود. خيلي ساله مشهد نرفتم. حتما با وجود اين نمادها خيلي زيباتر شده.

حتماً اين كار رو بكن عزيزم، هيچ سعادتي بالاتر از اين نيست. لبريز ِ انرژي باش دوست نازنينِ من كه منم از ديدن اسم گرمت سرشار از انرژي ميشم
جونم برات بگه شهرسازي و مبلمان شهري مشهد يه جهش بزرگ پيدا كرده اين چندسال. حتماً يه سفر دست و پا كن عزيزم. خصوصاً عيد نوروزا خيلي خوشگل ميشه و البته شلوغ هم هست ولي با برنامه ريزي ميشه از پسش براومد. شاد باشي. ميبوسمتون
مامان آناهيتا
27 آبان 91 8:18
چه تجربه زيبايي نيرواناي نازم. الهي خودت هم مثل تمام بادبادك ها كه در اوج آسمونن اون بالاها باشي نازنين. الهي در تمام لحظات زندگيت در اوج بدرخشي گلبانو.

فدای مهربونیات خاله زینب عزیزم. مرسی به اینهمه دعاهای قشنگت. دست توی دست آناهیتای عزیزم، پروردگارا !
مامان نیایش
28 آبان 91 8:55
سلام عزیز دلم خوشحالم که تونستی بالاخره این مثلا بادبادک یا همون کایت رو هوا کنی بره بالا بالا و بالا و لذت ببری از اینکه سرت رو باید خیلی بالا بگیری تا ببینیش حتما خوش گذشته خدا رو شکر گلم فقط میدونی دارم به چی فکر میکنم همش با خودم میگم کاش اطلاعات کامل تری بهمون میدادن تا حدا اقل اگه نمیتونستیم بادبادک هم به اون سرعت درست کنیم و با خودمون ببریم یه کایت خوشگل تر میخریدم خودمون نه ؟!

سلام زهره ي گلم. چطور مطوري؟ خوبي عزيزم؟ جات خيلي خالي بود واقعاً. نيروانام خيلي كيف ميكرد اون بادباكه اونجوري پرواز ميكرد. مي تونستم نخش رو بيشتر باز كنم هي بره بالاتر ولي ميترسيدم خيلي جوگير بشه از دستم در بره
اشكالي نداره عزيزم،‌افسوس گذشته ها رو نخور. همين كايت عصباني اينهمه خاطره برامون آفريد به چه قشنگي. حالا قيافه ش مورد رضايت ما نبود زياد مهم نيست،‌ مهم اينه كه با همين فِيسش كلي ما رو شاد كرد. حالا يه عكسِ بتمن هم چسبونديم به ديوار خونه مون كه زمين به آسمون نميره. عشق اون لحظه ها تنگ دلمون رفته مهمه. كاش كايت شمام حداقل يه پروازي نشون بده دل مام راضي بشه از شاديتون و خاطره تون باهاش
مامان نیایش
28 آبان 91 10:35
قربونت برم گلم معلومه که مهم چیه مهم همیشه عشقه و شور و شادی که برا ی لحظه لحظه تون آرزو دارم راستی چه قدر لباس نیروانا جونم خوشگله شک کردم گفتم یا نه اومدم دیدم جواب دادی راستی ببخش که نظرات رو بدون پاسخ تایید کردم با خودم گفتم اگه بتونم خونه همه دوستان یه سری بزنم بهتره دوستتون دارم

لطف داري عزيزم. ميدونم كه خودت بهتر ميدوني. منم براي لحظه لحظه تون سراسر عشق وشادي آرزو دارم. چشات قشنگ ميبينه زهره جون. نسترن جون هم گفت قشنگه و خوشحالم كرد. لطف و مهرت همه جوره به ما ميرسه. چه بدون جواب تأييد كني، چه جواب بدي، چه كامنت بذاري، چه نذاري. عشقت ميرسه. دوسِت داريم خوش مرام