خداتظ!
نميدونم كجا خوندم كه كودك انساني خداحافظي رو زودتر از سلام ياد ميگيره. شايد حكمتش اين باشه كه آخرين چيزي كه تو ذهن مسافركوچولو از بهشت بياد مونده خداحافظيه و هنوز ترديد به سلام به اين دنياي زميني داره. شايد فكر ميكنه اگه سلام نكنه اميدي براي برگشت هست.
نميدونم با فرشته هام به همين قشنگي خداحافظي كردي شازده خانوم من كه اگه آره و اگه من جاي فرشته ها بودم نگهت ميداشتم روزي هزار بار خداحافظيت رو بشنوم. مثل همين حالا كه به هر بهانه اي مجبورت ميكنيم يه "خداتظ" بگي دلمون ضعف بره. تو هم كه قربونت برم با زمين و زمون جوري و حرف ميزني. وقتي از يه جا به جاي ديگه ميريم (مثلاً از پذيرايي به اتاق خودت) و قراره كار جديدي انجام بديم و موقعيتت عوض بشه (مثلاً شير بخوري يا كتاب بخونيم يا يه بازي جديد كنيم) از فرط خوشحالي اي كه از قرارگرفتن تو موقعيت جديد قراره نصيبت بشه چنان با ذوق و شوق و شور و شعف با انواع و اقسام اشيا و جانداران خداحافظي ميكني كه واقعاً حيرت ميكنم و باور ميكنم تو با همه ي اين اشيا و روحي كه در همه شون نهفته است ارتباط داري. باور ميكنم كه هنوز تو بهشتي و ارتباطت قطع نشده با آسمون. " تابلو خداتظ، ميز خداتظ، اَسِنون خداتظ، تيني خداتظ،..."
شبا با چنان ذوق و شوقي از بابايي خداحافظي ميكني به رختخواب ميري كه باور ميكنيم داري ميري خواب فرشته ها رو ببيني.
... اين خداحافظي قشنگ تو آدم رو به فكر فروميبره. چرا ما هميشه نگاهمون به خداحافظي يه نگاه منفي و همراه با حزن و اندوهه. مگه نه اينكه همه ي خداحافظيا سلامي به يه طرف ديگه هستند. تو كوچولوَك داري از همين حالا به ما درس ميدي. درس زندگي، درس عرفان، درس عشق. كاش ازت ياد بگيريم.