نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

قلمرو نيروانايي (براي مسابقه ي اتاق من، ني ني وبلاگ)

1391/4/17 0:10
نویسنده : مامان فريبا
8,872 بازدید
اشتراک گذاری

براي آفريدن اتاق رؤياهات خيلي خوندم و جستجو كردم. هي گشتم و گشتم و طرح و مطلب جمع كردم و سرآخر همه ي يافته هام رو به طرحي بدل كردم و دادم بابايي. اونم ببين چه كرد! دلم ميخواد خيلي بنويسم و بنويسم ولي هم وقتش رو الآن ندارم و هم حس ميكنم تصويرها خودشون خيلي حرف ميزنن. یه سری به ادامه ی مطلب بزنین:

  

ني ني وبلاگ عزيز،‌خيلي خواستم تعداد عكسها رو كم كنم ولي ديدم اينجوري اون هدفي كه از برگزاري اين مسابقه دارين ادا نميشه. همینطور نتونستم عکس جدید با اسم نی نی وبلاگ از نیروانا و اتاقش بگیرم ولی امیدوارم خود عکسها گواه صحتشون باشن. دلم ميخواد دنياي همه ي بچه ها به زيبايي رؤياهاشون باشه. تمام رنگي و پر از انرژي. 

 

 

شازده کوچولوی عزيزِ ما!

قلمرو پادشاهي تو هر جاييه كه پا ميذاري، قلمرو نيروانايي به وسعت همه ي دلهاييه كه دوسِت دارن و اهلیشون کردی. و هر جا كه تو باشي و عشق باشه بايد پر از رنگ شاد زندگي باشه رنگين كمونِ من!



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

زینب
16 تیر 91 7:34
اتاق قشنگ جون اینقدر عکسهاتون ریزه که نمی شه درست دید ولی خیلی خوش آب و رنگه . موفق باشین


ممنونم عزیزم، راهنماییت باعث شد یه تغییراتی توی چیدمان و تعداد عکسها بدم. امیدوارم حالا بهتر بتونی ببینی. فدات
الهه مامان یسنا
17 تیر 91 0:55
واییییییییی خدای من من هنوز گیجم تو این همه رنگ. بعدا میام دوباره نظر میدم


ممنون الهه ي عزيزم. ببين از اون عكس مراحل ساختش چيزي دستگيرت ميشه؟ دلم نيومد چيزي حذف كنم اين شد كه خيلي ريزه. خودم كه خود محيط رو ميشناسم ميتونم تشخيص بدم اما نميدونم بقيه چه جوري ميبينن. منتظر نظر پر مهرت هستم يسنام رو ببوس
مامان حسني
17 تیر 91 8:02
سلام
خوش به حال نيروانا جونم با اين بابا ومامان خوش سليقه
خيلي خوشگله پرازنوروافتاب واسمون وگل ودرخت ورنگين كمون يه دنياي كودكانه رنگ ووارنگ واقعا قشنگه
معلومه كودك درون بابا ومامان حسابي فعال وپرشورهستن واين عاليه
خداحفظشون كنه همين طوركوچولوي دوست داشتني خودمون


مرسي عزيزم. بهم انرژي مثبت ميدي و اعتماد بنفس. نميدوني چه كِيفي ميكرديم سرِ برپايي‌ ِ اين اتاق. دلم ميخواست مثل يه باغ گل تو يه روز آفتابي بدرخشه و نيروانا ميونِ اين رنگها رنگِ روحِ زندگي رو پيدا كنه. برامون دعا كن كه همينطور باشه.
خدا حسناي گل شما رو هم توي دستاي مهربونش محكم نگه داره. ميبوسمتون
مامان نيما
17 تیر 91 9:06
عزيزم چه اتاق نازي داري خودت از اتاقت هم نازتري


فدات عزيزم. لطف دارين. چشم قشنگتون نازه
مامان احسان
17 تیر 91 9:34
سلام وای چقدر خوشگل و نازه اتاقت نیروانا خانوم دست مامانی و بابایی خوش ذوقت هم درد نکنه


مرسي عزيزم. دلت شاد باشه
الهه مامان یسنا
17 تیر 91 10:19
دوباره اومدم. ببین این عکسها خیلی ریزه و به سختی میشه ازش چیزی فهمید من میگم جدای از مسابقه یه پست رو بذار واسه اتاق نیروانا که عکسهات واضح ترباشه. اگه نزدیک بودیم و سفارش هم قبول میکردین من مشتری شما میشدم خیلی زیباست دوباره کودک درونم دلش اتاق خوشگل خواست راستی از اون صندلییه که شکل زرافه است آماده اش رو نذاشتی.ولی خودمونیم کودک درونت خیلی خیلی بیداره که تونستی این همه رنگ رو بیاری و اتاق نیروانای گلم.


ممنون عزيزم. دقيقاً همينطوره كه ميگي. بذار اين مسابقه هه تموم بشه. سر فرصت يه داستان مفصل براش مينويسم. نميدوني از تك تك اين وسايل و درست كردنشون چه خاطراتي داريم و چقدر اجراي هر كدومشون طبق طرحي كه از اينترنت پيدا كرده بودم براي بابايي چالش بهمراه داشت ولي بالاخره تونستيم و خيلي بهتر از اونچه كه فكرش رو ميكرديم شد. تازه من هر چي عكس داشتم فقط از يه زاويه ي اتاق نيرواناست. حالا ميبينم كه واي چه چيزاي مهمي رو از قلم انداختم. ميدوني اين هفته اصلاً وقت نداشتم و از اونجايي كه حتماً ميخواستم توي مسابقه شركت كنم هول هولي يه چيزايي رو گذاشتم. هدفم برنده شدن نيست واقعاً. هدفم فقط اينه كه يه كم متفاوت تر به اتاق كودك و تهيه ي سيسموني نگاه بشه. اگه ني ني وبلاگ از اين ايده ي من استقبال كنه حتماً عكسها رو با ابعاد بزرگ ميذارم تا هر كي دلش خواست استفاده كنه.
اون زرافه هه هم جالباسيه هم چهارپايه و صندلي. يعني الان كه نيروانا حوله و لباسش روشه خودش ميتونه بره بالاي چهارپايه و از جالباسيش چيزي ورداره بذاره. تازه يه وقتايي هم ميشينه روش ميشه صندلي. كار دست خالص بابايي. تك تك خالهاش رو هم من و بابايي چسبونديم. واي كه چه دقتي ميكردم توي طرح خال و برش فكر كن؟! اوايل كنار درختش بود يعني مثلاً زرافه هه داره از برگهاي درخت ميخوره. توي عكس دومي رديف 5 ستون 2 هست كاملش ولي خيلي ريز. الان هم دمِ درِ اتاقشه،‌ چون وسايلش هي تغيير ميكنه و اتاقس رو بر مبناي سن و خواسته هاش آپديت ميكنيم. من هيچوقت از بودن توي اتاقش سير نميشم،‌باور كن. كودك درونم انگار هميشه اونجا شاده.
بابايي عاشق چوب و كار چوبيه. ولي سفارش مفارش رو چون حسابي توي كارش نيست و يهو ممكنه دير بشه و شرمنده، توي كارش نيست. براي دوستانِ جاني ولي هميشه يه استثنائاتي هست الهه جون. تو جون طلب كن
قابل تو يسنا و جون رو نداره



مامان نیایش
17 تیر 91 11:47
واقعا که چه آفریدین عالی عالی در بیان نگنجیدنی نمیدونم چه جوری حسم رو بگم از دیدن این قلمرو نیروانایی واقعا که برازنده ات هست و زیباست و شاهکاره
خلاقیت می باره از این اتاق
خوش به حال نیروانا به خاطر این بابای هنرمند و مامان خوش ذوق خیلی خیلی رویایی و زیباست می دونی همون حسی رو به آدم منتقل میکنه که موقع ساختش توی ذهنتون بوده اتاقی که باعث پرورش روح و فکر و خلاقیتش بشه نه اتاقی که صرفا بخواد پر باشه ازوسایلی که شاید هیچ کدومشون در عمل به درد بچه نمیخوره دست مریزاد بابا حامد خسته نباشید و فریبای گلم که اینقدر همیشه به فکر خلق چیزی هستی که به هم بزنه این تکرار ها و کلیشه ها رو ...لذت بردم از دیدن اتاقت نیروانای گلم قدر مامان و بابای خوبت رو بدون که عاشقانه به فکر پرورش تو گل زیباشون هستن با این ذهن زیبا معلومه نیروانا هم زیبایی رو یاد میگیره فقط کاش همون جوری که دوستان گفتن عکس ها بزرگ تر بود حتما سر فرصت از ماجرای خلق اتاقش و هنر نمایی های بابایی بنویس منم خیلی دلم خواست ولی خب همه که مثل شما هنرمند نیستن که چه کنیم باید بسازیم با بی هنری ولی خوشحالم که دوستان خلاق و هنرمندی مثل شما دارم می بوسمت عزیزم ببخش که اینقدر ذوق زده بودم از دیدن این اتاق که یادم رفت سلام کنم و بگم دلم براتون تنگ شده بود موفق و شاد باشید همیشه خیلی دوستتون دارم


خداي من زهره ي عزيزم. دلم برات يه ذره شده، هنوز نتونستم برات كامنت بذارم. نيمه شب ديشب سر زدم به نيايش گلم و پست تبريك ديدم. عيدتون مبارك عزيزم. تو همه جوره برامون بركت ميفرستي و من هميشه كم ميارم در مقابلت.
ممنونم كه منو ميفهمي و دقيقاً گرفتي براي چي ميخواستم اتاق نيروانا متفاوت باشه. باور كن به همه ي جوانبش فكر كردم و در كنار زيبايي و رنگ و رنگ خيلي به كاربرد وسايل و فضاها و ايمني اتاق فكر ميكردم. خدا رو شكر كه خودش خيلي كُمَكمون كرد. و واقعاً بابايي كه عجيب همتي كرد در ساخت اين اتاق رؤياهاي من.
از بابت انرژي مثبت و تشويق جانانه ت ممنونم زهره ي نازنينم. با تمام وجود در مقابل اينهمه مهرت سر خم ميكنم و تمام خوبيها رو بهت تقديم ميكنم.
ميدوني اين اتاق وقتي قشنگه كه صداي شادي و خنده و بازي نيروانا با دوستاي گلش توش بچرخه و بپيچه و به گوش برسه. كي ميايين پيشمون خب؟ ما دلمون نيايش كنار نيروانا ميخواد توي اتاقش
راستي منم سلام گلم
مامان مهبد كوچولو
17 تیر 91 15:00
عالي ِ عالي . خلاقيتتون منو كشته و چه باباي با حوصله اي . باريكلا . اينقدر رنگارنگ و زيباست كه نميشه اصلا نظر داد . فقط عكسها خيلي كوچيكن ..... باز هم مرحبا به اين ميگن سليقه !


سپاسگزارم دوست نازنين. شرمنده ي نگاه قشنگ و محبتت. يه روز از همين روزا به احترام نگاه قشنگتون از شرمندگيتون در ميام و عكسهاي بهتري ميذارم. ببخشيد جداً
مامان آناهيتا
17 تیر 91 15:22
اولين باري كه اومديم خونتون وقتي بود كه نيرواناي نازنين به دنيا اومده بود. البته 7-8 ماهي داشت. چون تا قبل از اينكه فريبا جونم بياد سر كار كرمان بودند. آناهيتا هم 2 ماهه شايدم كمتر داشت. اينطور بگم كه هنوز گردن نگرفته بود. اون شب كه با دوستامون رفتيم خونشون يادم نميره. هميشه دلم مي خواست خونشون رو ببينم. آخه از حياط خونشون معلوم بود كه داخل هم حتما يه خبرايي هست و حدسم درست بود. همه چي زيبا بود. چيدمان خونه و تابلو هاي روي ديوار و روميزي ها و شمع هايي كه به خاطر مهمون ها روشن بود. تمام خونه پر بود از عشق و زيبايي و هنر و سنت. بايد ديد تا درك كرد. وقتي رفتم اتاق خواب تا به آناهيتا شير بدم موقع برگشتن چشمم به اتاق نيروانا افتاد. يهو برق گرفتم. بي نظير بود. روم نشد برگردم دوباره سرك بكشم چون اولين باري بود كه ميومديم خونشون. به بهانه صدا زدن دوستم(نجمه) براي خوردن ميوه باز هم سرك كشيدم باز هم ارضا نشدم. وقتي برگشتم خونه براي منصور(همسرم) چنان تعريف كردم كه او هم دلش خواست. از اون روز به بعد رفت و آمدها شروع شد بخاطر دو نازنين: آناهيتا و نيروانا. هنوزم بعد از گذشت دو سال دلم مي خواد روزي وارد خونه فريبا جونم بشم و كسي كاري به تمركزم نداشته باشه تا بتونم ذره به ذره ي اين خونه ي با صفا و پر از عشق و زيبا رو ببينم. اين و بگم كه فريبا هزار ماشااله آخر سليقه هست و هميشه هم به من كمك كرده. دوست دارم دوست جونم.


فدات بشم زينب جون،‌واي ببين چقدر منو شرمنده ميكني،‌خداي من!
منم يادم نميره اون شب قشنگ و زيبا رو كه براي اولين بار خونمون اومدين با آناهيتاي فرشته. ولي زينب جون، خونه ي ما اينقدرام كه ميگي تعريفي نيست. صفاي دوستان و عزيزانمه كه هميشه توش موج ميزنه و زيباش ميكنه. فداي قدمت بشم دوست بي رياي من، اصلاً هر وقت دلت خواست بيا و هر جا دلت خواست سرك بكش. فقط تو رو خدا انباري رو نه، ميميرم از خجالت. يه روزي اونجا انباري نبود، معبد كوچيكي بود توي خونمون پر از بوي عبادت و نماز و كتاب و شمع. ولي قربونش برم بعد از تولد نيروانا و اضافه شدن تدريجي وسايل اياب و ذهابش و خرد و ريزه هاي كوچيك و بزرگ ما ديگه رونقش از دست رفت و شد انباري. هر چي هم مرتبش ميكنيم سامون نميگيره.
ميدوني دلم اتاق نيروانا رو دوست داره چون ذره ذره ش رو از نو ساختيم و رنگ كرديم. دلم خونه و اتاق آناهيتا رو هم دوست داره چون هر وقت ميريم اونجا يه زينب مهربون با لبخند و صداي شادش كه از طنين محبت لبريزه پذيراي ماست و اينقدر توي خونه ش راحتيم كه تا الي بامداد هم دست از سرش برنميداريم. خونه ي قشنگي كه همه جاش صاف و صوف و مرتبه و پر از رنگ سوسني شاد. كه حياطش هم پر از صفاست و باغچه ي پر گل و سبزيش كه چنان رونقي گرفته كه بيا و ببين. به نظرم همه ي خونه ها فقط وقتي قشنگن كه توشون پر از عشق باشه و صميمت. خدا كنه هميشه خونه هامون قشنگ باشه،‌ به قشنگي دل پاك تو كه هنوزم شرمنده شم و با اينهمه كه دارم مينويسم هنوز نتونستم جان كلام رو بيابم برات. فدات زينبم.
گلناز
17 تیر 91 16:12
سلام من الان گیجولم دختر من یه عالمه کار باهات دارم.....


سلام عزیزم، چرا آخه؟ خدا نکنه. در خدمتم با تمام وجود
زینب
17 تیر 91 16:24
خیلی درخت تو اتاق نیروانا جون رو دوست دارم عالیه عالی با چی درست کردین؟ از طبقه ها هم بسیار خوشم اومد آفرین به نی نی و مامان و حتما بابا


مرسی عزیزم. با نئوپان درست شده و با وسواس تمام توسط بابایی رنگ شده، البته بعد از اینکه هی رنگ درست کرد امتحان کردیم گفتم نه؟ طبقه ها هم همینطور با چوب نئوپانه. ممنون از حس خوبت گلم
مامان خورشيد
18 تیر 91 8:09
واي ي ي ي ي ي ي ي ي ي .فوق العاده بود حظ كردم. دستتون درد نكنه. الهي نيروانا زيباترين لحظه هاش رو از بودن در اين اتاق خاطره كنه. ه
همه لحظه هاتون رنگي و شاد.


الهي براي همه ي بچه ها شادي و زيبايي هميشه باشه. ممنونم عزيزم خيلي زياد. خورشيدخانومم رو بنواز
نرگسی
18 تیر 91 17:21
مبارکه برنده شدنتون .. واقعا دستتون درد نکنه و خسته نباشید .. عالیییییییییییییییییی شده .. خیلی خوشگله اتاقش و تک ..


نرگسي عزيز،‌باور كن من خبر برنده شدنم رو از اين كامنت زيباي شما گرفتم. از نگاه مهربونت بسيار ممنونم و ابراز محبتي كه داري. هدهد صبايي خوش خبر. الهي هميشه خبر خوش بشنوين
sepehri
18 تیر 91 20:59
خیلی زیبا بود افرین به بابا چقد اون صندلی باحال بود میشه عکس اشو بزرگتر بذارین ممنون


حتماً عزيزم. حتماً به همين زودي عكسها رو بزرگ منتشر ميكنم. ممنون از ابراز مهرت
مامان فرزانه
18 تیر 91 21:01



ممنونم و
مامان ساينا
19 تیر 91 7:37
فريبا جون خونه دلت هميشه رنگي و شاد مثل رنگين كمون اتاق نيرواناجون كه دقيقا از انرژي زياد شما و عشق و علاقه وافر شما به نيروانا جون خبر دارم ...به قول زينب جون بايد ديد و فهميد كه چه زيباست ...بي نهايت زيباست ...عاشق اون درخت هميشه سبز خوشكل گوشه اتاق و سبزه هاي با طراوت دور تا دور اتاق دوردونه شما هستم...آرزو مي كنم هميشه شاد باشيد و سبز در كنار هم ...راستي دست بابا حامد هم درد نكنه با اين خلاقيت و كارهاي زيباش دست مريزاد و خسته نباشيد


صالحه جونم،‌ فراوان بهم لطف داري و من هميشه شرمنده ي محبتتم. دلم ميخواد نيروانا دختر طبيعت باشه، براي همين سعي كردم يه طبيعت شاد آرماني توي اتاقش دست و پا كنم. حالا دلم ميخواد همه ي بچه ها فرزند طبيعت باشن و عاشق اون. فطرت پاكشون رو مثل طبيعتي كه كاش دست نخورده مونده بود، دست نخورده با خودشون نگه دارن تا بزرگي و تا هميشه. يه روزي اين آرزوي من محقق ميشه فقط اگه يه كم به نام خانوادگيم بيشتر توجه كنم و كمر همت ببندم. فدات شم با همه ي مهر و نگاه زيبات. ساينام رو ببوس. بيشتر پيشمون بيايين تا صداي شادي گل دخترامون رو توي اين اتاق بشنويم و لذت ببريم
مامان زهرا
19 تیر 91 11:57
تبریک واسه برنده شدنتون توی مسابقه
اتاق نی نی من



ممنون عزيزم. خيلي لطف كردين . خب شمام كه برنده اين. آفرين هزار تا


مامان نيما
19 تیر 91 14:30
آفرين كه تو مسابقه برنده شديد

>ممنون عزيزم. خيلي لطف دارين


خاله ی نیایش
19 تیر 91 21:28
واااااااااااااااااااااااااای خدای من !!!
خوش به حال نیروانا که همچین مامان و بابای هنرمندی داره
منم دلم از این اتاقا میخواد !!! اگه مشهد بودین صد در صد سفارش میدادم !!!!!!!!!!!!!
برنده شدنتون هم مبارک باشه .. کاش عکسا واضح تر بود ولی دستتون درد نکنه کلی لذت بردم از این اتاق زیبا و دوست داشتنی .
حتما نیروانا جونم کلی عشق میکنه اینجا .
شاد باشید همیشه و همیشه هنرمند و خوش ذوق باقی بمونید .



ممنونم خيلي زياد فريده ي عزيزم. هيچ قابل شما رو نداره،‌نگاهتون قشنگه. به افتخار دوستاي عزيزم همين زوديا عكسهاي بزرگترش رو ميذارم كه اينقدر چشمهاي قشنگشون اذيت نشه. ميدوني فقط بخاطر رعايت مسائل مسابقه و اينكه دلم نمي اومد هيچ عكسي رو حذف كنم اينطور ريز شد. درستش ميكنم ايشالا. نيروانا اتاقش رو دوست داره و توش راحته. خدا رو شكر ميكنم و اميدوارم همه ي بچه ها توي فضايي كه براشون در نظر گرفته شده احساس آرامش و امنيت كنن. مهم همينه. خيلي از ماها بچگيامون اتاق نداشتيم، فقط يه گوشه اي از خونه داشتيم براي انجام تكاليف مدرسه و يا اصلاً‌ همه جاي خونه مال ما بود و هيچ جاي اختصاصي نداشتيم. ولي مهم احساسيه كه از خوشبختي داريم. ميدوني فراهم كردن اين اتاق قبل از شادي نيروانا دل خودمون رو شاد كرد و ميكنه. به قول الهه جون مامان يسنا براي كودك درونمونه و جامه ي عمل پوشيدن به رؤياهاي بچگي. براي شمام شادي روزافزون آرزو دارم و اينكه خوشحال ميشيم كاري براتون بكنيم
هاله
20 تیر 91 4:13
فوقالعاده هست
واقعا عالیه که هرچی در ذهنتون بوده با هنرمندی و تمام اجرا کردید
من و همسر گرامیم فقط فکر میکنیم بعد از فکر و ایده های نوین و خلاقانه خودمون به شدت ذوق میکنیم
و در نهایت هیچ کاری هم نمیکنیم
یعنی فریبا جون بهت بگم چندان قدمی برای اتاق دخترمون بر نداشتیم ، کاملا باور کن.
نمیدونم چرا اینقدر جفتمون عین درو تخته باهم جور هستیم و در اجرای ایده هامون تنبل
***********
در نهایت بارهم از اینهمه ذوق و پشتکار و زحمت شما سپاس گذارم

************
فدای دختر گلم نیروانا جون
یک سوال هم خصوصی برات ارسال میکنم



ما هم دير دست جنبونديم هاله جون ولي خدا رو شكر ميكنم كه بهمون لطف كرد و از پسش بر اومديم. فكر كن توي ماه 8 حاملگي من تازه وقتي مدرسه ي بابايي شروع شده بود و وقت آزاد كمي داشت. اونهمه تابستون رو هيچ كاري نكرديم تا مهر. خدا خيلي كمك كرد به انجام رسيد. براي ترمه ي عزيزم هنوزم دير نشده،‌خونه ي جديد هم كه حال ميده براي ايده ي جديد. با تمام وجود در خدمتيم عزيزم. زودي دست بكار بشيم دختر اصيل ايران زمين هم يه قلمرو رؤيايي داشته باشه.
ببوسش عزيز دلم رو. خيلي دوسِتون داريم.
مامان نیایش
20 تیر 91 10:04
قربونت برم لایق برنده شدن بودی و هستی همیشه دست مامان و بابا درد نکنهمبارک باشه


مرسي عزيزم. لطف دوستانه كه باز روي ما رو سرخ ميكنه

نرگسی
20 تیر 91 12:47
سلاااام .. خواهش میکنم عزیزم .. خیلی ممنون ..


قربون محبتت
شايان
24 تیر 91 13:35
سلام خيييلي قشنگه.آفرين بهاين همه ذوق و سليقه .


مرسي عزيزم، ممنونم. آفرين به لطف شما
مامان پریسا
30 تیر 91 14:39
سلام فریبا جون.
وای خدا جون با دیدن این همه عکس و این اتاق به این قشنگی زبونم بند اومد.
واقعا" دست شما و بابای نیروانا درد نکنه . خیییییلی زحمت کشیدید.



سلام و ممنون عزيزم. شما چشمات قشنگه خاله جون همه چي ديدنش باهاشون قشنگ ميشه برات. واقعاً‌ از ديدن دوباره ت خوشحالم.
خاله ترمه
2 مرداد 91 13:43
واقعاً جالب و خلاقانه کار کردین مخصوصا کتاب خونه که شکل درخت هست و اون چمن ها که گوشه دیوار کار شده . بازیکلااااااااااااااااااا


مرسی عزیزم. نیروانام درختش رو دوست داره و دائم بالاشه. البته نه روی اون ها یه میز و چهارپایه گذاشتم کنار درختش میره دائم روشون بالا و از درختش میوه ی دانش میچینه هی این کتاب اون کتاب رو ورمیداره و مشغوله باهاشون. طرحش رو اینترنتی گرفتم ولی کسی حاضر نشد برامون بسازه تا اینکه بابایی خودش همت کرد و ساختش. من هم ایده ش رو واقعاً دوست داشتم. اینکه هم اَمنه بدلیل لبه های گِردش و هم چیزی بالاتر از کتابخونه و قفسه ست و جنبه ی دکوراتیو داره و هم هر چیزی روش قابل دسترسه و دقیقاً الان نیروانا تا بالای طبقه ی وسط رو دسترسی کامل داره و اون بالای بالام فعلاً باید غیرقابل دسترس باشه فقط خدا میدونه چند بار بابایی سمباده کشیده باشه، بَتونه کرده باشه و رنگ زده باشه تااون ذهنیت صاف و صیقلی که از درخت و رنگش داشتم پیاده کرده باشه، مدیونشم جداً و مدیون نگاه پرمهر شما دوستای خوبم
مامان نیلای
3 مرداد 91 13:35
خیلی زیبا و هنر مندانست وافعآعالی بود ماشالله به این حوصله و سلیقه تبریک میگم


ممنونم مامان نيلاي،‌جاي ماهِ ما نيلاي توي اتاقش خيلي خاليه
طاهره مامان امیرعلی
4 مرداد 91 16:15
سلام عزیزم.بهت تبریک میگم واسه این همه خالاقیت و سلیقه تون.همه ی اینها با کار دسته؟


سلام عزیزم، ممنونم. لطف دارین. درخت و بوته ی گل و یه سری چیزای چوبیش آره کار دست باباییه. فایل واضحتر مراحل ساختش رو همونطور که توی پست جدیدتر گذاشتم توی این آدرس قابل دانلود هست. اگه دوست داشتین ببینین. ممنون که به ما سرزدین.
http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://nirvanam.persiangig.com/Room.pdf
مامان آیدین
7 مرداد 91 1:00
سلام خانومی وای چه اتاق قشنگی آفرین به این سلیقه ماشالله نیروانای نازو ببوس به ما هم سری بزنید خوشحال میشم .


سلام عزيزم، ممنونم چشاتون قشنگه. حتماً و شمام آيدين عزيز رو ببوسين. ماشالا
نیلوفرآبی
13 مرداد 91 18:09
سلام فریبای عزیز . ممنونم که در جواب نظرم اینقدر به من اظهار لطف کردی
نمیدونم حرفای محبت آمیزت رو چجوری جواب بدم .. ممنون
فایل اتاق نیروانا جون رو هم دانلود کردم و تمامشو دوباره با دقت دیدم
خیلی خیلی عالی بود و ممنون که فایل رو گذاشتی ..
نیروانا جون رو ببوسید هزار تا .. تشکر .. دوست هنرمندی مثل شما رو بی زحمت نمیذاریم .
در ضمن طاعات و عباداتتون هم قبول باشه و التماس دعا .


اختيار داري عزيزم،‌ لطف و دل قشنگ خودته كه ناخودآگاه حس خوب پاسخ رو توي آدم برمي انگيزه. قربون لطفت. قابل شما رو نداره. خوشحالم كه به ديدنش ارزيده. هميشه مديون نگاه زيباتونم.
طاعات شمام قبول.

مامان وانیا
15 مرداد 91 17:08
سلام من تازه الان بعد مدتها به نی نی وبلاگ اومدم بعد یه سرکی به خانه دوستان اینجا رو دیدم برنده شدن مبارکتون باشه که الحق و الانصاف شایسته اون بودید من بعد از استخر شن هنر های بابای نیروانا رو تحسین میکردم این اتاق هم که دیگه حرف نداره نظرات مامان و هنر دست بابا چه میکنه با روح نیروانا امیدوارم همیشه شاد باشید و خوشبخت


سلاااااام عزیزم، حالت خوبه؟ آره منم ازت بیخبر بودم. مرسی از اینهمه مهر و لطفت که علیرغم گذشت زمان ما رو بخاطر داری. تمام تواضعم تقدیمت. خیلی دوسِت داریم. هدیه ی باشکوه خدا، وانیا رو ببوس. برای شمام خوشبختی آرزو دارم
مامان کارن(فرشته)
5 خرداد 92 12:54
سلام بسیار زیبا ودلنشین بودکارهایی که برایه دخترتون انجام دادید معلومه خانواده بسیار باسلیقه ای هستید خوش به حال نیروانا وخوش به حال من که با این وبلاگ آشناشدم باافتخار لینکتون میکنم وخوشحال میشم شماهم مارو لینک کنید تا بیشترباهم آشنا بشیم


سلام فرشته جون، خیلی لطف داری. نگاه شما قشنگه. خوش بحال ما که با شما آشنا شدیم. خیلی بهمون افتخار دادی عزیزم. حتماً و با افتخار. ورودتون به جمع دوستای عزیزمون فرخنده