نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

تُدايي خب؟!

1390/1/20 10:48
نویسنده : مامان فريبا
10,472 بازدید
اشتراک گذاری

اولين بار كه دنبالم گشتي و صدام زدي درست يادمه، شديد مشغول خونه تكوني بودم به حساب خودم و تو هم برا خودت تو خونه سير ميكردي -  مثل خيلي وقتا كه خانوم ميشي و ميفهمي مامان سرش شلوغه برا خودت يه سرگرمي پيدا ميكني -  كه يهو با صداي تو دل برو گفتي"مامان تُدايي؟" دلم ضعف رفت نازنين. خيلي كيف كردم. دختر گلم پي ام ميگشت و نميدونم چطور خودمو بهت رسوندم و بغلت كردم. الهي هر وقت دنبالم ميگردي بتونم جوابتو بدم و بگم" اينجام ماماني.چيكار ميتونم برات بكنم." يادت باشه تنها وجودي كه هر وقت دنبالش ميگردي و ميگي "تدايي؟" بلافاصله جوابتو ميده خداي مهربونه. هميشه دنبالش بگرد و صداش كن. مگه نه اينكه گل سرخته و مگه نه اينكه از پيشش اومدي تا تو زمين دنبالش بگردي و همتاش رو نبيني. آره نيرواناي من، گل خودت تو عالم تكه. بذار منم همراه تو و با صداي آسموني تو خدا رو صدا بزنم تا دل خدا هم ضعف بره و زودي جوابمو بده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان عسل و آریا
21 فروردین 90 12:34
ای جانم چقد زیبا بودفدای تدائی گفتنت بشم خاله.


قربون شما خاله جوني. مرسي. فداي حبه انگورتون.

پروانه ی کاغذی
21 فروردین 90 17:05
سلام بر مامان نیروانای عزیز و دوست داشتنی من...!!!
شما لطف دارید فریبا خانم ما که هرچه قدر هم فسفر بسوزانیم و تنقلات خوشمزه بدهیم دست این کرم کوشولوی صورتی شب تابمان،باز هم نمی توانیم به سان شما چنین جذاب و گیرا،فصاحت گونه و بلاغت گونه قلممان را پر دهیم...!!!!!


همیشه خنده های کسانی که دوستشان دارم برام لذت بخش است...امیدوارم تا آخر عمر بتوانم همین گونه گل لبخند را بر لبان شما بیفشانم...باعث افتخار من است...

راستی فریبا خانم من باب این کرم شب تاب هم نگران نباشید...روزی اش به هر طریقی که شده می رسد...هنوز کوشولو است ولی فکر می کنم اگر بزرگ شود دو حالت دارد:
اگر شخصیت مثبت و سازنده ای داشته باشد،نهایتش می شود یک مهتابی...!!!
اگر یک شخصیت منفی و غیر سازنده ای داشته باشد،نهایتش می شود یک ترقه!!!
اما دارم سعی می کنم درست و به جا ازش مراقبت کنم تا در آینده به درد یک کاری بخورد...مثل یک چراغ اضطراری...!!!!

دورادور دستتان را می بوسم و آرزوی دیدار مامان نیروانا و شخص نیروانا و بابای نیروانا را هرچه زودتر دارم


يه دنيا ممنون مينا جونم، قدر خودت و دلت رو كه كرم كوشولوهه توش حسابي جا خوش كرده و شب تابي ميكنه بدون. يه روزي بيتابي ميكنه و هي ميتابه هي ميتابه مث خود مهتاب دلتو به همه نشون ميده. اونوقت من بازم مثل همين حالا به وجودت افتخار ميكنم و از اينكه ميبينم اون دختركوچولويي كه ميشناختم با صورت خورشيدي و اون صدايي كه هيچوقت آهنگ قشنگش از يادم نميره حالا يه خانوم تمام عياره با يه قلم طلايي بدست چه قند و نباتي كه تو دلم آب نميشه.
من باهارم ،تو زمین
من زمینم،تو درخت
من درختم ،تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می کنه
میون جنگلا طاقم می کنه
تو بزرگی مث شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی مث شب
خود مهتابی تو اصلا خود مهتاب
...
مواظب خودت باش عزيزم.
پروانه ی کاغذی
23 فروردین 90 0:15
سلام بر الهه ی عشق و شور و پاکی...
نمی دانم چه بگویم تا به نحو شایسته ای به وصف حالم بپردازم...فقط در حال حاضر از شدت خوشحالی و سرور...ناخودآگاه دستانم بی حس شده اند...
اینکه عشق کسی را که بعد از مدت ها...نرمی احساسش...داغی نفسش...گرمی دستش...پاکی قلمش...گیرایی سخنش...سادگی وجودش...شیرینی سرورش...را...حس کرده ای به یک باره بر مثال ستاره های رنگی...بر سرت بریزد...حس امید به نوشتن و زندگی کردن را در وجودت تازه می کند...!!
ای کاش نیروانا زودتر پا به این دنیا می گذاشت تا وجودش واسطه ای شود تا کلام مادرش...سلطان قلب ها...نصیب ما شود...زنده باد مصداق عشق و شور و پاکی...!!!
******************
انگار...
بهار هم فهميده است...
تمام راه...
مثل باد...
برای تو می آيم...
...


با احترام...
پروانه ی کاغذی.



چيزي جز سكوت ندارم تا زيبايي كلامت، زيبا بماند.
فقط
من ز شيريني تو فرهادم


مسیح
23 فروردین 90 8:14
سلام فریبا جون! خوبی، خوشی، سرحالی؟ تدایی تو؟!!! خوب شد بالاخره از این طریق یه احوالاتی ازت داریم، حسابی خوش حالم کردی با این کارت، نیرواناجون هم وقتی بزرگ شد باید کلی ازت ممنون باشه خیلی کارت بیسته، پیروز و پایدار باشین همه همتون!


سلام داداش گلم!
خوبم، شكر. شما خوبين؟ ما همين پشت كوهاييم در خدمتتون. يه بار راه گم كرده بودي از اينطرفا اومدي هنوز همونجاييم. پيش ما بيا خوشحال ميشيم بخدا. دلم خيلي برات تنگ شده. حداقل بيا نيروانا داييش رو ببينه. ممنونم از ابراز لطفت. منم خوشحالم كه بهم سرزدي و ازت خبردار شدم. برات بهترين آرزوها رو دارم. دعا ميتُنم زودتر ببينمت.
نجمه
24 فروردین 90 8:50
سلاااااااااااااااااام
تدايي جوز؟
امروز ديگه كلاس نداري
جيگر نيروانا برم با اين عكس خوشملي ازش گذاشتي تا صفحه باز ميشه عكس خوشملشو ميبيني
تصور اينكه با اين صورت معصومش بگه تدايي خوب قند تو دل آدم آب ميكنه
ببوسشششششششششش كلي


سلام جوز، نه يادم رفت بهت بگم، شرمنده؛ ولي 4 تا 6 اردي بهشت دوباره ميام.البته اگه سعادت ياري كنه هماهنگ ميكنم بياييم خونتون آخر هفته اي. به اميد ديدار بووووووووووووووووووووس براي خاله نجمه ي عزيز




مامان عسل و آریا
24 فروردین 90 9:46
سلام دوست خوبم.حالتون چطوره؟
نیروانای گلم چطوره؟میبوسمش.مرسی عزیزم که اومدی به وبلاگ عسلم.بابت دعای قشنگت خیلی ممنونم.انشالله که همیشه در کنار نیروانا جون شاد و پیروز باشید


سلام دوست جون، ممنون، خوبيم همه. شكر. نيروانام حسابي ميبوسدتون. قربون شما. منم هميشه سپاسگزار لطفتونم.