دوره آزمايشي مهد شماره 2 - قسمت اول
به توصيه ي خانوم روانشناس در پست مرتبط قبل، بعد از گذروندن مراسم ميزباني از مهموناي عزيزمون از شمال و تهران و اتمام تعطيلات عيد فطر، دوباره به پروژه ي مهد برگشتيم. و اينبار با مهدكودكِ شماره 2. روز اول - شنبه: از اداره كه برگشتم خونه، طبق معمول تازه بيدار شده بودي و با مادرجون و باباجان (مامان و باباي بابايي از مشهد) توي حياط مشغول بازي بودي. بهت گفتم " نيروانا امروز قراره بري مهدكودك و يه مهدكودك جديد، تا ببيني اين مهد رو دوست داري يا قبلي رو و خودت انتخاب كني." طبق معمول كه در موقعيتهاي تازه ي اين مدلي، سازگاري نشون ميدي گفتي" مهدِ جديد؟ خب، باش" و بعد از خوردن ناهار و پوشيدن لباس آماده شديم كه بريم. تازه اونموقع ب...