نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

نون والقلم

حالا دیگه برام نامه مینویسی, همه مدل, عاشقانه, آمرانه, خواهشانه, عذرخواهانه, اعلانه, ... چقدر خوبه که یه دنیا حرف نانوشته برای هم داریم که میتونیم با قلمهامون بهشون جون بدیم و دلهای همدیگه رو بیشتر از پیش تسخیر کنیم. عاشقتم نویسنده ی کوچک من!  ...
17 بهمن 1395

چونان مدرسه ی طبیعت, کنار صندل

بخت یار شد و بعد از عمری دوری از طبیعت و حال و هوای نابش, یه روز جمعه رو در دامان طبیعت یکی از روستاهای تاریخی استانمون خاطره ساختیم. دهمین روز از دهمین ماه سال حسابی بهمون چسبید. و قطعا به تو عزیزکم. ادامه ی مطلب رو بخون. ا   اول صبحش رو کنار تنور نان پزی زن های روستا آغازیدی, با هدیه ی دو قرص نان کوچک برای خودت و داداش اهورا. وقتی بدو اومدی و نانها رو بهم نشون دادی, با اینکه شبش رو تا صبح کنار داداش مزدا, بیدار خوابی کشیده بودم, همراهت شدم تا منو ببری پای تنور و مراسم نان پزی. یه عشق عمیقی بهش دارم. منو یاد پنجشنبه های شیرین بچگیم میندازه, که وقتی از مدرسه برمیگشتم خونه, بوی نان تازه همه جا به مشام می رسید. مراسم نان خانگی پزا...
12 دی 1395

هر دم از این باغ

چالش های زیادی رو در ارتباط با مدرسه ت داریم. گاهی اونقدر ترس برمون میداره که با خودمون میگیم همین فردا مدرسه ت رو عوض میکنیم و بعد که به خودمون میاییم یادمون میفته که مشکل رو باید برطرف کرد نه که ازش فرار , مسأله رو باید حل کرد نه که صورتش رو پاک. کلاس اول تو بیشتر برای ما بوته ی آزمونه دخترکم, خوب که نگاه میکنم میبینم واقعا هفت سالگی چه دوره ی پرخطر و مهمیه برای تو و ما. ورای مسایل سوادآموزی تو که شکر خدا با کمترین اشکال و نقصی در حال پیشرویه, مسایل تربیتی و اجتماعی زیادی هست که باید روش کار کنیم و به نتیجه برسیم. از دوستای تو و تأثیر شگفتی که روی رفتار و شخصیتت دارن, از محیط مدرسه و مسایل خرید و بوفه, از رفتار تو با همکلاسیات و با کاد...
9 دی 1395

مهرانه

دیشب دومین مراسم مشق شبت برگزار میشد, بابا گفت برم سر و گوشی آب بدم ببینم چه میکنه. من که با خودم عهد کرده م فقط چراغ خاموش به مشق و درست نظارت کنم. بعد از چندی پدر با لبخند برگشته میگه میدونی چه جوری داشت مینوشت, میگم نه, (میدونستم مشق لوحه نویسیت تمرین از بالا به پایین نوشتن این علامته | ) میگه یه خط بلند از بالا تا پایین دفتر میکشه و بعد ما بین خطوط رو پاک میکنه! دیروز همه ش فکر میکردم اولویت من برای آموزش تو اینه که همیشه راه دومی هم هست, و دیشب تو داشتی بهم ثابت میکردی خودت میدونی ممکنه راه دیگه ای هم باشه. امروز دعا میکنم این توانایی تو رو سرکوب نکنن. بهت انگ تقلب نزنن یا توی چارچوب الگوهای از پیش تعیین شده ی صد در صدی خفه ش نکنن....
6 مهر 1395